این رسمش نبود ...
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

گاهی صورت پدر و مادرت را تبدیل به دفتر نقاشی ات میکنی ...
با مداد چین و چروک ، صورتشان را خط می اندازی ...
چشم که باز میکنی ، میفهمی که هیچ پاک کنی نیست که آنها را پاک کند ...
این رسمش نبود که عشق بی حد آنها را اینگونه پاسخ دهی ...

 

حواست کجاست ؟؟؟
دستانشان را دیده ای ؟ همان دستانی که روزی تو را نوازش می کرد ،
حالا تبدیل به دفتر خط خطی های تو شده است ...
این رسمش نبود ...





تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 9:52 | نويسنده : زهره |