خسته
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

    

   سر به بالا شد و دل به طپش مي زد آن ، لحظه كه ديدم تو را

حرفي بر لب نشست ، جز سلامي نبود

خنده من در دلم ، محو شد آن لحظه كه ، غرق كلامت شدم

گوش من آشنا بود در آن لحظه ها ، لحظه پيش از آن

يادت آمد كه لب گفت و دل هم شنيد

گفت كه خورشيد شهر ، بر سر تو تابيد

گفت كه غرق نوري ،غرق پر ز شوري

كلام تو نداشت تمام نكته ها را

نگاه تو نداشت ، نگاه آن زمان را

تمام لحظه هايي ، كه بودم و دور شدم ، دوباره خواندي مرا

اما دگر نداشت ، گوشم صداي تو را

كلامت ، نگاهت ، حتي صداي خنده به گوش دل نيامد

تو جمع پر هياهو ، شدم غريب و تنها

يك لحظه حس نمودم ، در كنج قلب پاكت ، ديگر جايي ندارم

بودم غريب و تنها ، شدم اسير دردام

روزي كه ديدم تو را ، دل به تو هديه دادم

كار من و دلم شد :

دعا براي قلبت ، كه دور نشم در نهان

دعا براي چشمات ، كه محو نشم از نگات

دعا براي لب هات ، كه باز بخواني مرا

دعا براي پايت ، كه خسته از ديارم ، نباشي در لحظه ها

دعاي من هميشه ، پشت و پناه توئه

تو اميد قلب من

تو بهترين عزيزي

تو قلب من نشستي

 




تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393برچسب:, | 12:29 | نويسنده : زهره |