باران
زد
به در و دیوار
...
باز در ها بسته
پنجره ها دیوار
دیوار ها بلند
...
سفرنامه ی باران
به بلندای آسمان با شکوه
به مساحت زمین غم بار
روزهايي كه مي بينمت ، نفسم مي گيرد
و روزهايي كه نيستي ، دلم
اما تو باش ...
تحمل اولي آسان تر است ...
دو صد منزل گفتيم عاشقيم و دگر هر چه باد ا باد
آغاز كرده سفر را به نام او
با كلوله بار ، باور و ايمان ، از ابتدا با دست هاي گره كرده، با يقين در جستجوي آنكه بپوييم راه او
در آرزوي آنكه بخوانيم ، نواي عشق مقصد ، رسيدن تا قله هاي نور در هر نفس ، اميد ،
با هر قدم ، سلام آيين لب ، دعا تنها به شوق رسيدن
نمي رويم ما عاشقان ِ مسير ِ سعادتيم
دلدادگان ِ همسفران ِ رفيق ِ راه ما ، واژه واژه محبت سروده ايم
هرگز مباد ، شكوه ز خار ِ كنار ِ گل
خرسند از آنكه خارهاي جهان ، گل نموده اند !
با چشم دل ، چه آيه هاي فراوان كه ديده ايم
دلم آغوش مي خواهد...
نه مرد
نه زن
خدايا... زمين نمي آيي؟؟؟
دليل تنهايي مان اينست
دلمان پيش كسي است كه حواسش پيش ما نيست
و حواسمان پيش كسي است كه دلش پيش ما نيست
خدايا!
راهي نمي بينم
آينده پنهان است
اما مهم نيست
من هرگز نگذاشته ام و نمي گذارم
روي نيمكت خاطراتم به غير از تو هيچ كس بنشيند
حتي غبار ...
يك عمر قفس بست مسير نفسم را
حالا كه دري هست مرا بال و پري نيست
حالا كه مقدر شده آرام بگيرم
سيلاب مرا برده و از من اثري نيست
بگذار كه درها همگي بسته بمانند
وقتي كه نگاهي نگران پشت دري نيست .
خوب ببين ...
زندگي زيباست ...
رنگا رنگ ...
روزها خوبند ...
ماه ها بهترند ...
و سالها عالي ترند ...
مي گذرند ...
و تو تمامي خوبي ها را تجربه ميكني ...
قدم هايت كه ايستاد ...
روبروي ِ خدايي ...
روي ِ ماه ِ خدا را همانجا ببوس
امروز درختي را بعد از يكسال ديدم ، خشكيده بود
گفتم: درخت تو چرا خشكيده اي؟
گفت: بعد از آن روز كه تو رفتي رفيقت را با ديگري ديدم كه زير سايه ام مينشست و به " تو " ميخنديد!
امشب دلتنگیم را
به باد خواهم سپرد ،
و غمم را
به دوش کوه،
و اشکم را
به دریا،
شاید
در استتار آخرین خورشید ،
بر قلبم نوری دوباره بتابد...
پروردگارا
پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !
رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !
یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !
بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !
همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !
کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !
مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !
عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !
و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم !
این روزها
دلم اصرار دارد
فریاد بزند
اما...
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!
این روزها من ...
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود!
سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...
فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد
از راز دلم
از این روزهای تنهایی و دوری و ...!
حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی
صدای دل هم به جایی نمی رسد!
فقط برو..."
ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست!
گاهی رفتن بهتر است،
گاهی باید رفت،
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور
وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند
رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی!
وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد!
عشقت را بردار و برو،
خوب برو،
زیبا برو،
شاد برو،
شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!!
برو،فقط برو
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 148
بازدید ماه : 750
بازدید کل : 92289
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content