آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، خدایا ؛ چشمِ امید به تو بسته ام, | 7:58 | نويسنده : زهره |

 

 

مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند 
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...

 

 



تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، مهربانی ساده است, | 9:54 | نويسنده : زهره |

 

هم چون هوایی که تنفس میکنیم ،
عشق خدا هم در اطراف ما در حال گردش است ...

با لمس هر آنچه روی زمین است ،
خدا را احساس میکنم ...

در زیبایی دانه های برف که آرام بر زمین فرود می آید ،
می توان عمق خلاقیت دستان خدا را دید ...

پیش از هر چیز بر دانش خدا اعتماد کن ،
تا عظیم ترین ثروت جهان یعنی "خوشبختی" را به دست آوری ...

پروردگار سوگند به حمایت از ما خورده ،
پس در هر درد و رنج "پـنـاهـگـاهِ" ماست ...

 



تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، عشق خدا در اطراف ما در حال گردش است , | 9:51 | نويسنده : زهره |

 

 

بعضــــے وقتــــا سکوت میڪنــم...!
چوטּ اینقدر رنجیدم ڪــہ نمــے خوام حرفـے بزنـم ..! 
بعضــــے وقتــــا سڪـــوتـــــ میڪنــم..!
چوטּ واقعاً حرفـے واســہ گفتن ندارم ..! .
گاه سڪـــوتـــــ یــہ اعتراضــہ ..! .
گــاهــے هم انتظار ..! 
اما بیشتر وقتــــا سڪـــوتـــــ
واســہ اینــہ ڪہ 
هیچ ڪلمــہ اے نمـے تونــہ 
غمـے رو ڪــہ تو وجودت دارے ، توصیفـــ ڪنــہ

 

 



تاريخ : جمعه 22 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان , حقیقت تلخ, | 11:52 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 9 خرداد 1394برچسب:عکس نوشته , پای پیاده, | 8:58 | نويسنده : زهره |

 

اگه قرار بود هرکسی

بزرگترین غمش رو برداره و ببره تحویل بده،

با دیدن غمهای دیگران

آهسته غمش رو توی جیبش میگذاشت و

به خونه برمیگشت...

 

باوركن

 

 

 



تاريخ : شنبه 9 خرداد 1394برچسب:بزرگترین غم, | 8:51 | نويسنده : زهره |

 

 

براي خودت دعاكن كه آرام باشي...

كه حتي وقتي توفان مي آيد، از آرامش تو آرام

گيرد...

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 9 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، آرامش, | 8:45 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 8 خرداد 1394برچسب:عکس نوشته ، تغییر خویش, | 10:23 | نويسنده : زهره |

 

قهر که می کنید مراقب فاصله ها باشید

 

بعضی ها همین حوالی منتظر جای خالی برای نشستن می‌گردند . . .

 

 

 



تاريخ : جمعه 8 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، فاصله ها, | 10:19 | نويسنده : زهره |

 

 

ما همیشه
یا جای درست بودیم در زمان غلط
یا جای غلط بودیم در زمان درست
و همیشه ، همینگونه همدیگر را از دست داده ایم . . .

 



تاريخ : جمعه 8 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، زمان, | 10:12 | نويسنده : زهره |

 



تاريخ : جمعه 1 خرداد 1394برچسب:عکس نوشته ، زندگی, | 10:35 | نويسنده : زهره |

 

یادمهﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺰﺍﺭ....
ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺎﻡ ﺭﻭی ﻗﺒﺮﺍ ﻧﺮﻩ...
ﺗﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺭفتم.... 
ﺟﯿﮕﺮﻡ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ....
ﭼﺸﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ....
ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ....
ﭼﻨﺪ....ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ..... ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ....
ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ .... ﻗﺪﯾﻤﯽﻫﺎ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ تر....
ﺟﺪﯾﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﯿﻞ ﺗﺮ .... 
ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ....!!!! اﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ....!!!! ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ....!!!!
اﻣﺎ ﺭﺍﺳﺘﺶ....ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ....
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﯾﻢ....!!!!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﺍﺭﯾﻢ....!!!!
ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ.....
بزرگ شدن آرزوی خوبی نبود واقعا

 



تاريخ : جمعه 1 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، بزرگ شدن آرزوی خوبی نبود, | 10:32 | نويسنده : زهره |

 

 

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم!
و فهمیدم
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم

 



تاريخ : دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:عشق و عرفان ، تنهایی, | 14:20 | نويسنده : زهره |

 

 

از همان زمان کودکی هرکه را دوست داشتیم

وقت رفتنش که میشد

یا بی خبر میرفت یا با وعده ی دروغ برگشتنِ زود رهایمان میکرد ! که ناراحت نشویم

یا شایدم مانع رفتنش نشویم !

از همان کودکی به ما یاد میدادند آنکه دوستش داری رفتنش ناگهانی است

بی خبر است ، ما چرا نمیخواهیم این را یاد بگیریم ،

نمیدانم

 

 



تاريخ : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:عشق و عرفان ،وقت رفتن, | 14:30 | نويسنده : زهره |

 

باران

میراث خانوادگی ما بود
.
کوچک که بودم

از سقف خانه ی ما میچکید

بزرگ که شدم.
.
.
.
از ” چشمانم

 

 



تاريخ : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394برچسب:عشق و عرفان ، سقف خانه ی ما , | 14:25 | نويسنده : زهره |