يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر ميارزد پس نگو...
نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست...
قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است،
ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست.
دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
ایســــــتــــاده ام ...
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود ... !
مـــن ، همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت
و در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !!
همه کارهایت را بخشیدم
جز آن تردید آخر هنگام رفتنت
که هنوز مرا به برگشتنت امیدوار نگه داشته
ما بهم نمیرسیم
اما بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی …
من سوگوار نبودنت نیستم
من شرمسار این همه تحملم !
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است
وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،
وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم...
وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...
و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند...
وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...
بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...
وقتي تمام شهر ديگر دري به روي تو ، خود را نمي گشود
دستان گرم رفيقي نيافتي
آغوش مهر كسي ، عاشقت نشد
با آن دل شكسته ، كسي مهربان نبود
وقتي كه كوبه هاي نكوبيده اي نماند
تنها اگر شدي
برگرد پيش من
من عادتم ، خريدن دل هاي خسته است
من عاشقم ، به آنكه نمي خواهدش كسي
دل مي برم ، از آنكه دلش را شكستنه اند
آغوش من ، بپذيرد تو را به مهر
برخيز ، خسته ي اين روزگار قهر در كوچه اميد
نبش طراوت زيباي عاشقي
در انتهاي آن گذر تنگ بي كسي
آري ، بزن تو زنگ خدا را ، غريب عشق من چشم در رهم كه بيايي...
از خدا پرسيدم:
خدايا چطور مي توان بهتر زندگي كرد؟
خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير،
با اعتماد ، زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو.
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز.
شك هايت را باور نكن و هيچگاه به باورهايت شك نكن.
زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانيد كه چطور زندگي كنيم.
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.
برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…
من…تو…ما…کجا ایستاده اییم.
سهم ما چیست؟
نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…
خدایـــــا
اجازه هست ناصبوری کنم؟
به بزرگیت قسم از صبوري خسته ام...!
از فريادهاييكه در گلويم خفه ماند و میماند...!
از اشك هايي كه شبها تنها بالشتم را خيس ميسازد و تو شاهد آن هستی...!
و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم...!
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را در بی پناهیت و در پشت هزاران دروغ پنهان کنی...!
آرزوی پــــــرواز دارم از سر زمين...!
هيچ باراني نمي بارد ؛ مگر صفا دهد؛ هيچ گلي جوانه نمي زند ؛ مگر هديه شود
هيچ خاطره اي زنده نمي ماند ؛ مگر شيرين باشد ؛ هيچ لبخندي نيست ؛ مگر شادي بياورد
پس :
بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد ؛ تا روحت را صفا دهد
گلهاي عشق در دلت جوانه زند ؛ تا آنها را به ديگران هديه کني
خاطراتت قشنگ باشند ؛ تا همواره به يادشان بياوري
لبخند بر لبانت نقش بندد ؛ تا شادي را بيفشاني
و بهاري بيايد تا بداني ؛ باز هم فرصت بودن هست
همه ی فصل جوونیم پا به پای عاشقی رفت
تا رسیدم به تو عمرم مثل عطر رازقی رفت
دل من تو این جزیره واسه هر دلی پناه بود
لب ساحل تک و تنها چشم به راه قایقی رفت
دیگه حوصله ندارم خسته ام خسته ی خسته
روی کتفم جای زخم و دلم از همه شکسته
هیچگاه
تو را...
آنگونه دوست نخواهم داشت...
که زندانیم باشی...!
زندانبانی...
شغل مورد علاقه ام نیست...!
و از دید من...
زندان...
منفورترین مکان دنیاست...!
من...
تارهای افکار خویش نیز...
گسسته ام...
چه برسد
به تو ...
تو میتوانی پرنده باشی...
اما...
اینکه بخواهی تا چه حد...
در آسمان من...
اوج بگیری...
در خود توست...
میزان اوج گرفتن و پروازت...
بستگی دارد به...
"آرزویت""باورت""خواستنت""صداقتت"
و...
"عشقت"
هر میزان که...
از چشمه عشق...
سیرابتر بنوشی...
بیشتر اوج خواهی گرفت...!
من...
تو را آرزو نخواهم کرد...
آنکه با دل می آید...
با دل میماند...
و این...
می ارزد به تمام زندگی...!!!
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 151
بازدید ماه : 753
بازدید کل : 92292
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content