کاش یه چاپ قدیمی از خودم داشتم
احساس می کنم خیلی عوض شدم!
چقدر خنده دار است
شناسنامه ام را مي گويم
امروز نگاهش ميكردم
صفحه وفاتش سفيد است
با اينكه سالهاست من مرده ام !!!
فـــصــل هــای زنــدگـــی ام را به هــم ریختـــه ای...
آنـــگونه نـــــــــــــــه...
ایـــــنـــگونــــه فصـــل ها را بــه هــــم بــریـــز...
تــــعادل زمــــــــــین و فصــــول را...
یـــــــــک فصـــــــــلم کـــــــن...
برگــــــرد و بمـــــــان...
تــــا بـــــــــــهار...
تنـــــــها فصــــل زندگــــــــی ام باشـــــد.. نـــــــه پایـــــیــــــز
آدم باید ی "تو" داشته باشه...
که هر وقت دلش از این دنیا و آدماش گرفت
بگه بی خیال خوبه که "تو"هستی...
بعضی چیزا رو نمیشه نوشت نه که نشه نوشت... اون حس نابی که فقط خودت تو وجودت حس کردی!
نه به خط و نه به نوشته قابل درک نیست... باید بذاری توی قلب خودت بمونه!شیرینیش رو فقط خودت! میفهمی و بس...
گاهی میخوای یه "دوستت دارم" بنویسی و بچسبونی هر جا که دلت خواست...
هر کی هم دید در جواب توضیحی که ازت میخوان فقط یه لبخند بزنی...
لبخند...:))))))) و هیچی نگی! همین!
آرام بی آرام....
نه این است که حرفی برای گفتن نیست!
نه حتّی نشان از رضایت دارد!
وقتی گوشی نباشد، ...
فریاد بیهوده ترین کار دنیا ست!!!
حرف هایی هست
بدجور دل میشکنند
بدجور دل می سوزانند
بدجور خراب میکنند
حرفهایی از
نزدیکترین کسانت !
از عزیزترین کسانت
گاهی دلت میخواهد
نزدیک ترین ، آنقدر عزیز نبود
یا اگر بود
کمی بیشـــتر
حواسش
به تاثیر حرفهایش بود...
زندگی همین است
هر خاطره ! غروبی دارد
و
هر غروبی خاطره ای!...
گاهی دلم میخواهد همه چیز تار و خاکستری نباشد...
سفید باشد... یا حداقل آبی!...
گوش هایم را بگیرم و آرام آرام پیش روم...
دلم یک حس سرد میخواهد...
مثل وقتی که سرت را زیر آب میکنی و همه چیز در کندی زمان و آبی! مکان پیش می رود
آرام آرام...
دلم آرامش میخواهد...
خودم را دوست دارم
از روزی که دریافته ام
جز خودم کسی را ندارم
که دلداریم بدهد
و با همه ی بدیهایم
ترکم نکند
از وقتی خودم را دوست دارم
دیگر تنها نیستم.
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها…
تهی از موج و سراب…
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…
من دلم تنگ خودم گشته و بس!
من روشنم!
راز دار و دریا تبار
ترانه خوان بادهای در بدر
غصه چرا می خوری؟!
بی خیال هرچه که بود
یا هر چه پشت سر!
همیشه پلی برای رفتن هست!
همیشه پلی برای باز آمدن هست!
نیاز به گفتن شعر نیست
نیاز به سرودن سپیده نیست
من دارم با شما حرف می زنم
من خودم روشنم از رویای آدمی
از عشق!
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات با تو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند...
بگذار، لحظه ای آرام بگیرم…
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟!!
می گویند قسمت نیست ، حکمت است
من قسمت و حکمت نمی فهمم
تو خدایی ، طاقت را می فهمی …!
دلتنگ که باشی
حتی یک تشابه اسمی ویرانت میکند...!
شرط دل دادن دل گرفتن است؛
وگرنه یکی بی دل میشود و دیگری دو دل ...!
نه نمی دانی...!
هیچکس نمی داند...!
پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد...!
نمی دانی...!
کسی نمی داند.....!
این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام...!
چقدر خسته ام میکند...!
اصولا فراموش کردن کار سختیه...چطوری چیزی فراموش میشه؟
اول باید "بی ارزش" بشه برات٬ بعد کم کم فراموش میشه...
یعنی اتفاقی که قبل از فراموش کردن میوفته ٬ بی ارزش شدنشه...
پس لابد چیزی رو که نمی تونی فراموش کنی٬ برات باارزشه هنوز !!
چرا به اندازهی نگاههام
تصویر از تو
در یاد ندارم ؟
.
.
.
.
.
کجای روزهایی که گذشت
یادهای امروز
پنهان شده است ...
دلـــــــتنــــــگم بــــــرای تــــــو
بــــــرای بــــــا تــــــو بــــــودن
ای کــــــاش میــــــشد
در ایــــــن لحــــــظاتــــــ خــــــالی
کمــــــی "تــــــــــو" داشـــتـــم
چقــــــدر آه……
چقــــــدر دلتــــــنگی
سر خاك من
اوني كه بيشتر اذيتم كرد ، بيشتر گريه ميكنه ...
اوني كه نخواست منو ببينه ، بالاخره مياد ديدن جسدم ...
اوني كه حتي نيومد تولدم ، زير تابوتمو گرفته ...
اوني كه سلام نميكرد ، مياد برا خداحافظي ...
عجب روزيه اون روز ...
تمام مزارع را مترسك ها خوردند
بيچاره كلاغ ها كه زير بار تهمت ، سياه شدند ...
درد دارد كسي تنهايت بگذارد كه به جرم با او بودن همه تنهايت گذاشتند.
میگویند دلتنگ نباشم ....
خدای من ...
انگار به آب میگویند خیس نباش ...!
بر سنگ قبر من بنويس خسته بود
اهل زمين نبود ، نمازش شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد ، پاك بود
چشمان او دائما از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمر
براي هر تبر و تيشه ، دسته بود
آدم حق دارد كم بياورد
اما حق ندارد براي كسي كه دوستش دارد
كم بگذارد
دنيا براي خودشان ...
من فقط آرامشي ميخواهم
خلوتي مي خواهم
تو باشي و من در كنارم
تو سكوت كني و من گوش كنم
و من آرام بگويم تو را دوست دارم
و تو گوش كني و آرام بگويي ...
من هم ...
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم
خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟
خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......
اگه احساسی بود بازم برای تو بود....
و من قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود .........
یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......
دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم.......
می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
اي رفيق !
به كدامين گناه ناكرده ، تازيانه مي زني بر اعتمادم ...
عشق رازي است مقدس
براي كساني كه عاشقند ؛
عشق هميشه بي كلام مي ماند
اما براي كساني كه عشق نمي ورزند
عشق شوخي بيرحمانه اي بيش نيست!
رد نگاهت را نگرفتم
نمي خواستم ببينم چشمهايت به چشم هاي ديگري اميد بسته اند .
از من به من نصيحت
اونيكه يك بار تنهات گذاشته ، بازم تنهات ميزاره
اونيكه يك بار بهت خيانت كرده ، بازم خيانت مي كنه
اونيكه يك بار رفيق نيمه راه شد ، بازم وسط راه رهات ميكنه
"اونيكه رفته ديگه رفته "
صداي شكستن دلم مگر چه اندازه دلنشين است ؟!
كه براي شنيدنش ترفندها ميزني؟؟؟
اون لحظه كه گفتي :
يكي بهتر از تو را پيدا كردم ...
ياد اون روزايي افتادم كه به صدتا بهتر از تو گفتم
من بهترينو دارم ...
از سرنوشت پرسيدم : با آنكه ما را بازي گرفتن چه كنم؟
انگشت بر لبانم گذاشت و گفت:
بسپارش به ما كه هيچ احدي از سرنوشت خويش خبر ندارد...
مي انديشم
به روياهاي سرد و خاموش
به فرصت هاي سوخته زندگي
به آرزوهاي رشد نكرده و كوچك مانده
به ضربات سهمگين روزگار
به كوه آتش فشان درون ، كه گاه و بيگاه مي تازد
به خاطرات پير كودكي
به ذهن پژمرده ي روح
و به سرنوشت نانوشته آينده
شب هايم را به خواب نمي دهم...
حتي با يادت ...
يادت باشد
من هم
يادي دارم
كه يادش مي ماند
متنفرم ؛
از اين تصميم گرفتن هاي يك طرفه
از اين" رفتن هاي به خاطر خودت "
از اين آدم هايي كه " به نام من " و " به كام خود " عمل ميكنند ...!!!
![](/users/sheroadab-zt.jpg)
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 59
بازدید هفته : 459
بازدید ماه : 543
بازدید کل : 95305
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content