خـــیلی
زیــــــــــــــــــــــــاد
کم
آوردم
روز میلاد من
روز غم و ماتمه
روز دوباره مردن
روز دوباره غمه
به جا گذاشت تا ابد
زخمی روی دلم
زخم دلم دوباره ، تازه تر از بهاره
زخم که بر جا گذاشت ، وجودمو از جا کشت
هیچ جای این دنیا نیست ، نزاره غم رو دلم
نمیدونم خدایا ، کجای این دنیام
کاش میشد یه روزی ، تولد دوبارم با قلب شکستم ، نفس بگیرم برم
دنیای من تموم شد ، تا ابد فنا شد
وای خدا سخته روز میلاد من ، روز غم و عزا شد
کسی خبر نداره ، چه زخمی رو دلمه
فقط خودش میدونه ، چه زخمی جا گذاشته
روز میلاد من ، روز پایان من
خستگی دوباره ، شروع روز منه
خدا کنه نباشم دیگه توی دنیا
قلب من خسته شد از نفس کشیدن
چرا که زخم دلم
مرحم نداره واسم
میگن یه آرزو کن ، آخه تولد توست
با این دل شکستم
دعا میکنم نباشم
سخته که باشم بازم
به یاد بیارم زخمو
انگار نه انگار که من ، روی این زمینم
پس بهتره نباشم ، تا ابد بمیرم
این روزها چقدر سرگردان شده ام ...
حيران حيران...
در پي جرعه ي آرامشي تمامي كوچه پس كوچه ها را مي گردم ولي انگار...
چه روز هاي تلخي ست اين روزهاي حيراني...
روزهاي سرد پريشاني...
گــــاهی ... بی دلیل..... حالم خوبه و خوشحالم !
گــــاهی ... بی دلیل....حالم بده و غمگینم !
این بی دلیلی ...منو داغون كرده
بر من منت نهادي و از ظلمت به نورم راهنمايي كردي .
كور بودم بينايي ام بخشيدي.
تشنه بودم سيرابم ساختي .
خوار و كوچك بودم عزتم و بزرگي ام دادي .
تنها بودم انيسم شدي .
گمراه بودم هدايتم كردي .
بر من منت نهادي و خدايم شدي تا بنده ات باشم و بندگي ات كنم اما شرمنده ام همانند مهماني كه از ميزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندي كه مادر را سپاس نگويد. مثل تشنه اي كه از سيراب كننده اش تشكر نكند . مثل كويري كه ممنون ابرهاي باران آور نباشد .
شر منده ام كه مرا ايمان بخشيدي و در كهف اطمينان بخش وحي و من اينهمه لطف را فراموش كردم .
بر من منت گذاشتي و ريزه خوار خوان سراسر هدايت و مهر رسولت كردي و من خويش را گم كردم. در قلبم جوانه ارادت اوليايت را روياندي و من از آنان پيروي نكردم.
اي آنكه بر من و همه اهل ايمان و رستگاري منت خويش را به كمال رساندي در اين شبها و روزهايي كه نسيم مهرباني ات همه جا را معطر كرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سايه هدايت را از سرم كم نكن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگي از عقوبت آتش رهايم ساز .
اي آنكه بر همه منت مي نهي و هيچكس بر تو منت نمي نهد باز هم با منتي مرا شرمنده كن با منت آغوشي كه برايم مي گشايي.
بهشت من يك لحظه رها شدن در آن آغوش بي مانند است . من تشنه آغوش توام .
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 148
بازدید ماه : 540
بازدید کل : 92079
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content