آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 C  مناجات نامه دعاي عرفه امام حسين (ع)B

 

خدای من! با نعمتت مرا آغاز كردى؛ پیش از آن كه چیزى به یادآمدنى باشم و از خاكم آفریدى و سپس در صلب‏ها جایم دادى؛ ایمن از سختى‏هاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون، هماره از صلبى به رحمى كوچ مى‏كردم و این لطف و احسان تو بود كه مرا در زمان حكام كفر و در زمان عهدشكنان پیامبرْ ناشناس، لباس خلقت نپوشاندى و در وجود نیاوردى؛ بلكه زمانى روح آفرینش در من دمیدى كه بستر هدایت را از پیش گسترده بودى و جاده سعادت را هموار كرده بودى.

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 23:55 | نويسنده : زهره |

 C  مناجات نامه خواجه عبداله انصاريB

 

الهی! چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد

الهی! در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو 

الهی! اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم 

الهی! اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی! ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

 

 > > > > > > 



تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 23:52 | نويسنده : زهره |

 C  مناجات نامه خمس عشره امام سجاد (ع)B

 

خدایا
در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.
در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.
و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد.

خدایا!
گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است.

خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.

خدایا
تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.

خدایا
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.

خدایا
این دنیای هرزه هر لحظه دامی  تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.

راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا


می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.

خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.

خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.

خدایا!
چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند

خدایا

این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند!

این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!

خدایا
سلامتمان،  در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست.

بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است.

خدایا!
ریشه های این علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب ما بسوزان.

خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.

خدایا
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.

خدایا!
حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار.

خدایا!

باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد.

خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.

معبودم!
در کرت قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان.

خدایا
آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان!

آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را

با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان

ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان!


 > > > > > > 



تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 23:49 | نويسنده : زهره |

 C  مناجات نامه حسن زاده آمليB

 

 

الهى!  بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.


الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.


الهى ! یا من یعفو عن الكثیر و یعطى الكثیر بالقلیل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.


الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم كه ما حافظ دین توایم استغفرك اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم كه دین تو حافظ ما است احمدك اللهم.


الهى ! چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است.

الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچكاره ‏ایم و تنها تو كاره اى.


الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.


الهى ! شان این كلمه كوچك كه به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متكلم اینهمه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.


الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.


الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.


الهى ! چگونه گویم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گویم شناختمت كه نشناختمت...

 

 > > > > > > 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 23:40 | نويسنده : زهره |

 من غريبم !

من غريبم كه از اين شهر گذر خواهم كرد

از اين كوچه ي تنهايي

از اين شب هاي پر از درد و بي قراري

خواهم رفت ، فقط خاطره اي خواهم برد



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 13:10 | نويسنده : زهره |

     

    تلخ است جدايي من از ما!

همچو يك روز سرد ، همچو يك دشت كبود

ديگر صداي پايت از كوچه هاي انتظار نمي آيد

تا به كي در جاده هاي انتظار

چشم به راهت باشم



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 13:8 | نويسنده : زهره |

  نامه اهالي كوفه به امام حسين (ع)

 وقتى مردم كوفه از مرگ معاويه آگاه شدند و دانستند كه امام حسين (ع) با يزيد بيعت نكرده است، بيدرنگ درباره يزيد به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سليمان بن صرد خزاعى گرد آمدند.همين كه اجتماع آنان كامل شد، سليمان برخاست و به ايراد سخن پرداخت.وى در پايان گفتار خود گفت:



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 13:1 | نويسنده : زهره |

مي رود عمر به هر ثانيه ها

مي شود موي سپيد از گذر ثانيه ها

مي نشينم كه نگاهش كنم اين ساعت عمر

تا كه يك لحظه سكوتي كند اين ثانيه ها

با من اين ثانيه ها حرف فراوان دارد

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 12:55 | نويسنده : زهره |

 زندگینامه صائب تبریزی

میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 12:49 | نويسنده : زهره |

 شعر نو(نیمایی)

پیداست زبان گفتار و زبان شعر دراجزاء با یکدیگر وجه اشتراک دارند. در هر دو نحوه ی بیان« واژه» عنصر اساسی و بنیادین است. اصولاً زبان از ترکیب و هم نشینی واژگان در یک ساختار منظم بوجود می آید. لیکن آنچه مرز میان این دو نحوه ی بیان است شکل برخورد گوینده( یا شاعی با واژه برخورد واژه ها با یکدیگر در شعر و کارکرد خاص آنها می باشد. گفته شد« برخورد واژه ها در شعر» زیرا« اگر میان واژه ها برخوردی نباشد، شعر بوجود نمی آید. شعر از زبان فراتر رفته، قواد آن را در هم می ریزد میان واژگاه جابجایی پیش می آید این، یعنی برخورد واژه ها که موجد ساختاری به نام شعر است.



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 12:47 | نويسنده : زهره |

  غزل شماره 1

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه دار گوشه
ٔ چشم قناعت کن مرا
چند باشد شمع من بازیچه
ٔ دست فنا؟
زنده
ٔ جاوید از دست حمایت کن مرا
خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی
آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا
گرچه در صحبت همان در گوشه
ٔ تنهاییم
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا
از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟

*********************************



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 12:38 | نويسنده : زهره |

 

زندگی مرداب نیست

زندگی خاموش نسیت

زندگی یک خواب نیست

زندگی رودیست در پیچ و خم این روزگار

جاری و نرم و روان

آیتی از لطفهای روزگار

زندگی کوهیست پر نقش و نگار

آسمانش گاه می گردد سیاه

می شود غمگین و پررنج وملال

پر ز اندو و پر از زخم نگاه

زندگی جریان تسمه ایست

لحظه ای پر التهاب و شوق و شور

چون صدای نرم چشمه ایست

لحظه ای هم راکد و بی جنب و جوش

خالی از سوسوی نور رو روشنی

این تمام زندگیست.

 

 



تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 9:58 | نويسنده : زهره |

 تابلوي عشق

دیشب میان باغ ،
نزدیک گلبنیّ و به پهلوی آبشار
آن‌جا که شامگاه
فرّاش کاینات
فرش حریر گسترَد از نور ماهتاب
نازک‌تر از روان،
رنگین‌تر از خیال من و تابلوی عشق
دامان آسمان
صد‌بار شسته‌تر ز روان فرشتگان
زآن شاعرانه‌تر
مهتاب چارده‌شبه در بزم نوریان
زین هم لطیف‌تر،
تالاب همچو دامن آبیِّ آسمان
واَندر کنار آن
لغزد به سنگ‌های کف‌آلوده قطره‌ها
سیمین و تابناک
 
آن‌سان که در کرانه
 گردون بر ابرها
رقصد ستاره‌ها
آن‌سوتَرَک به شاخ
در بزم روح‌پرور دوشیزگان باغ
خنیاگر چمن ره عشاق می‌زدی
این دل‌نشین‌سرود
با ساز آبشار
آن‌گه که ماه بود و من و باده و نگار
بر صخره
ٔ سپید فراروی سبزه‌زار
در حین بی‌خودی
تفسیر آرزو بُد و انگیز لطف یار

 

كابل- تابستان 1337


*********************************



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 9:47 | نويسنده : زهره |

 پرستوي مسافر

من هم در این شهر غریبم.

طوفانی نیز مرا آواره کرده است.

مرا نیز در این بی آشیانی خویش شریک کنید.

من نیز چون شما آشیانی ندارم.

من نیز مرغ سرزمین گمشده ای هستم.

پرستوی مسافری هستم.

*********************************



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, | 9:43 | نويسنده : زهره |

 زندگینامه

 

زندگینامه یا بیوگرافی که به آن شرح حال، حسب حال ، سرگذشت، گزارش و ترجمه احوال، تذکره حال، نیز گفته اند شامل نوشته هایی است که در آنهارویدادهای زندگی شخصیت هایی از مشاهيردین و دانش و بزرگان ادب و سیاست شرح داده شده است



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:51 | نويسنده : زهره |

 نامه امام حسين (ع) به مردم بصره

 

حسین بن على (ع) نامه ‏اى به سران قبایل و اشراف بصره مانند مالک بن مسمع بکرى، احنف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلى، منذر بن جارود عبدى و مسعود بن عمر ازدى مرقوم داشت و آن را به وسیله یکى از یاران خود که نامش سلیمان و کنیه ‏اش ابا رزین بود براى مردم بصره فرستاد.متن نامه به این شرح بود:



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:42 | نويسنده : زهره |

 نامه چارلي چاپلين به دخترش

 

چارلی چاپلين، هنرمند بزرگ سينما و فيلم سازی است که در آثارش به انسان ارج نهاده و فساد و تباهی را به گونه طنز آميز به باد انتقاد مي گيرد. وي نامه ای به دخترش جرالدين چاپلين دارد که يکی از با ارزش ترين نوشته ها به شمار می آيد. اين نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسيار زيبا و خواندنی است :



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:39 | نويسنده : زهره |

 خدا

 

دلـــــم گاهی به فکـر ِ آن جهانست

 
 
زمیــن فـــــرشـم لحافم آسمانست


 
خـــــــدایا جـــــــز نگاهت در دو دنیا

 

نمی خواهم که بر من کهکشانست

 



تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:22 | نويسنده : زهره |

چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟ 

چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟ 

این تبر مال تو نیست؟ 

دستها آن تو نیست ؟ 

تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق! 

به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی!

 آی!

 آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تا نکنم آه تو را! 

جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد!

 آتشی بردل من زن که ببینی : عشق هم می سوزد ! خوب هم می سوزد.


 



تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:19 | نويسنده : زهره |

 زندگينامه دكتر علي شريعتي

 

دكتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد . اجداد او همه از عالمان دين بوده اند. پدرش استاد محمد تقي شريعتی موسس كانون حقايق اسلامي كه هدف 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 18:1 | نويسنده : زهره |

 
مثنوي


الا ای نیوشنده
ٔ هوشیار

یکی نغز گفت آرمت گوش دار

به گیتی بسی رفت گفت و شنید

که تا آفرینش چسان شد پدید

به اندازهٔ وهم خود هر کسی

سخن‌های بیهوده راند بسی

چو مرد از خرد ره نداند برون

خرد را شمارد همی رهنمون

گرش از خرد راه بیرون بدی

شناساییش لختی افزون بدی

نبینی مگرکودک شیرخوار

که بادام و جوزش نهی در کنار

ابا پوست بگذاردش در دهان

نداندکه مغزش بود در میان

همی خاید آن جوز و بادام را

به ناکام رنجه کندکام را

ولیکن پس از یک دو سال دگر

که لختی شود دانشش بیشتر





ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 17:45 | نويسنده : زهره |

زندگينامه محمد حسن بارق شفيعي

 

محمدحسن بارق شفیعی متولد سال ١٣١٠ خورشیدی در کابل ، شاعر و سیاستمدار افغانستان، یکی از بنیانگذاران شعر نو در افغانستان و وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ افغانستان است. کتابهای شعر او عبارتند از:



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 17:41 | نويسنده : زهره |

 زندگينامه قا آني


میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است. وی در سال ۱۲۲۳ هجری قمریدر شیراز متولد شد، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز گذراند. 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 17:36 | نويسنده : زهره |

 وصيت نامه بزرگان

یکی از اعمالی که در تمام ادیان آسمانی به آن سفارش شده است، نوشتن وصیت نامه پیش از مرگ است

وصيت نامه هايی وجود دارد كه از جهات بسياري در خور توجه و اعتنا هستند.وصيت نامه هاي ارزشمندی که از بزرگان علم و ادب برجاي مانده و شايسته است مانند هر اثري از اين بزرگان مورد شناسايي قرار گیرد.



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 17:34 | نويسنده : زهره |

 براي تو

 

سروده ام برای تو
 
شدم به یک اشاره مبتلای تو
 
چو شعله ای تنیده ای نگاه در نگاه من 
 
شفای من ز چشم دلگشای تو
 
نگاه من سرای تو.

 



تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 1:14 | نويسنده : زهره |

 

دست برداشته‌ام از توجهِ بی‌ وقفه به حضور آدم ها


پرهیز می‌‌کنم از ثبتِ


وجود‌هایی‌ که ماندگاری ندارند


این روزها ، تلخ تر از همیشه

 


از همه ی آدم‌ها بریده ام !



تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 1:12 | نويسنده : زهره |

 شعر سنگ مزار رهي معيري

الا ای رهگذر، کز راه یاری
قدم بر تربت ما می‌گذاری

در اینجا، شاعری غمناک خفته است
رهی در سینه‌ ی این خاک خفته است

   

فروزان آتشي در سينه خاك

فرو خفته چو كل با سينه چاك

بزن آبي بر اين آتش خدا را

بنه مرهم ز اشكي داغ ما را

 

كه از روشندلي چون روز بوديم

به شبها شمع بزم افروز بوديم

 

چراغ شام تاري نيست ما را

كنون شمع مزاري نيست ما را

 

©                ***************©**************©

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 1:0 | نويسنده : زهره |

 دلم گرفته

 

دلم عجیب گرفته و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش

نه این صداقت حرفی

که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست

نه هیچ چیز

مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند

و فکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد . . .



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:19 | نويسنده : زهره |

خدا را سپاس

من میتونم تمام زیبایی های پیرامونم را ببینم.

کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست.

 

خدا را سپاس

من میتونم راه برم.

کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند حتی یک قدم بردارند.

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:17 | نويسنده : زهره |

 دنبال خدا نگرد

 

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست

به دنبالش نگرد

 

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست

خدا در قلبی است که برای تو می تپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:12 | نويسنده : زهره |

 

- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد
بدون آنکه به زنت بگویی " دوستت دارم" .
61 سال

 

- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،
آن را به نحو احسن انجام می دهم .
48 ساله

 

- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم
ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم.
29 ساله

 

- فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. 31ساله

 

- فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست...
اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند!
27 ساله

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:7 | نويسنده : زهره |

 سخنان حكيمانه بزرگان

 

آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. مارتین لوتر‌کینگ

بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. رودكی

بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او. همیلتون

 عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. دیزرائیلی

 چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. امرسون



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 12:59 | نويسنده : زهره |

 

وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،

وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌

و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشکند ...

وقتی احساس‌ میکنیم

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...

وقتی امیدها ته‌ میکشد

و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...

وقتی طاقتمان تمام‌ میشود

و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

و مطمئنیم‌ که‌ تو

فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 1:57 | نويسنده : زهره |

 تشنه زمزمه ام

 

مانده تا برف زمین آب شود.

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.

ناتمام است درخت.

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات.


مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه ی برف

تشنه ی زمزمه‌ ام.

مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد.

پس چه باید بکنم

من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال

تشنه ی زمزمه‌ام؟


بهتر آن است که برخیزیم

رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 1:4 | نويسنده : زهره |

 

 

برای دل تنگم سرودم و برایتان به یادگار می گذارم

 

منم زهره!

سياره اي در آسمان بودم كه ستاره اي در جوارش نبود

هفت آسمان پر بود و جاي خالي برايش نبود

و اينچنين شد كه براي هميشه از آسمان به زمين فرود آمد

و همنشين خاك شد تا اينكه ستاره!

 

 



تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:49 | نويسنده : زهره |

 عکس خدا

قطره دلش دریا می خواست،خیلی وقت بود به خدا گفته بود اما هر بار خدا میگفت:

از قطره تا دریا راهی است طولانی.

راهی از رنج و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست قطره عبور کرد ورفت ، قطره همه را پشت سر گذاشت ، قطره ایستاد و منجمد شد ، قطره روان شد.و راه افتاد ، قطره از دست داد و به آسمان رفت و هر بارچیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.

تا روزی که خدا گفت:

امروز روز توست ، روز دریا شدن ،خدا قطره را به دریا رساند ، قطره طعم دریا را چشید ،طعم دریا شدن را اما...

روزی قطره به خدا گفت: از دریا بزرگتر هم آیا هست؟؟...

خدا گفت:آری هست

قطره گفت پس من آنرا میخواهم،بزرگترین را بینهایت را.

خدا قطره را در قلب آدم گذاشت و گفت اینجا بینهایت است.

آدم عاشق بود دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.

آدم همه ی عشق را در قطره ریخت ، قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی از چشم عاشق چکید خدا گفت:

حالا تو بینهایتی چون که عکس من در اشک عاشق است.

 > > > > > > 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:14 | نويسنده : زهره |

  C آرامش غروب B

 

" خوش دارم آزاد از قید و بندها در غروب آفتاب بر بلندای کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز، با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند، قلب سوزانم را بگشاید، آتشفشان درد و غم را آزاد کنم، اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیر نمایم، عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی  می کنند بگشایم . غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند، با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش و طمأنینه از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم و از این سیر ملکوتی لذت ببرم."

 

                                                                   بخشی از مناجات های شهید چمران 

  > > > > > > 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:10 | نويسنده : زهره |

 مهربان باش

 

مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند.

 
 ولی آنان را ببخش


 
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم        می کنند.

ولی مهربان باش.

 

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت.

ولی موفق باش.

 

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند

ولی شریف و درستکار باش.

 

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند.

ولی سازنده باش.

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:8 | نويسنده : زهره |

 آن سوی معنای واژه ها

 

اگر دروغ رنگ داشت : هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

 

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران میکردند.

 

اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال ! و عاشقان همیشه خواهانند; همیشه می توتنستند تنها نباشند.

 

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد; تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی .... و من شاید ; کمرشکسته ترین بودم.

 

اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتند;  و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمیکردیم.

 

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم ; با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هرعادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمی کردیم.

 

اگر خواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند.

 

اگر همه ثروت داشتند; دلها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم را نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه هاشان را نثار او کنند اما بی گمان صفا و سادگی میمرد  اگر همه ثروت داشتند.

 

اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزشترین کالبا بود ; ترس نبود ;  زیبایی نبود; و خوبی هم شاید.

 

 



تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:6 | نويسنده : زهره |

یه روز واسه زندگی کردن

 

اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین

 

اگه اعلام کنن دنیاداره تموم میشه

 

تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها

 

یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم

 

در همان یک روز دست بر پوست درخت می کشین . . .

 

روی چمن میخوابین

 

کفش دوزک ها رو تماشا میکنین . . .

 

سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین .

 

انگار که بار اوله اون هارو میبینین و به آنهائی که نمیشناسین سلام میکنین

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 11:58 | نويسنده : زهره |