شرط دل دادن دل گرفتن است؛
وگرنه یکی بی دل میشود و دیگری دو دل ...!
نه نمی دانی...!
هیچکس نمی داند...!
پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد...!
نمی دانی...!
کسی نمی داند.....!
این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام...!
چقدر خسته ام میکند...!
اصولا فراموش کردن کار سختیه...چطوری چیزی فراموش میشه؟
اول باید "بی ارزش" بشه برات٬ بعد کم کم فراموش میشه...
یعنی اتفاقی که قبل از فراموش کردن میوفته ٬ بی ارزش شدنشه...
پس لابد چیزی رو که نمی تونی فراموش کنی٬ برات باارزشه هنوز !!
چرا به اندازهی نگاههام
تصویر از تو
در یاد ندارم ؟
.
.
.
.
.
کجای روزهایی که گذشت
یادهای امروز
پنهان شده است ...
دلـــــــتنــــــگم بــــــرای تــــــو
بــــــرای بــــــا تــــــو بــــــودن
ای کــــــاش میــــــشد
در ایــــــن لحــــــظاتــــــ خــــــالی
کمــــــی "تــــــــــو" داشـــتـــم
چقــــــدر آه……
چقــــــدر دلتــــــنگی
سر خاك من
اوني كه بيشتر اذيتم كرد ، بيشتر گريه ميكنه ...
اوني كه نخواست منو ببينه ، بالاخره مياد ديدن جسدم ...
اوني كه حتي نيومد تولدم ، زير تابوتمو گرفته ...
اوني كه سلام نميكرد ، مياد برا خداحافظي ...
عجب روزيه اون روز ...
تمام مزارع را مترسك ها خوردند
بيچاره كلاغ ها كه زير بار تهمت ، سياه شدند ...
درد دارد كسي تنهايت بگذارد كه به جرم با او بودن همه تنهايت گذاشتند.
میگویند دلتنگ نباشم ....
خدای من ...
انگار به آب میگویند خیس نباش ...!
بر سنگ قبر من بنويس خسته بود
اهل زمين نبود ، نمازش شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد ، پاك بود
چشمان او دائما از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمر
براي هر تبر و تيشه ، دسته بود
آدم حق دارد كم بياورد
اما حق ندارد براي كسي كه دوستش دارد
كم بگذارد
دنيا براي خودشان ...
من فقط آرامشي ميخواهم
خلوتي مي خواهم
تو باشي و من در كنارم
تو سكوت كني و من گوش كنم
و من آرام بگويم تو را دوست دارم
و تو گوش كني و آرام بگويي ...
من هم ...
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم
خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟
خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......
اگه احساسی بود بازم برای تو بود....
و من قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود .........
یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......
دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم.......
می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
اي رفيق !
به كدامين گناه ناكرده ، تازيانه مي زني بر اعتمادم ...
عشق رازي است مقدس
براي كساني كه عاشقند ؛
عشق هميشه بي كلام مي ماند
اما براي كساني كه عشق نمي ورزند
عشق شوخي بيرحمانه اي بيش نيست!
رد نگاهت را نگرفتم
نمي خواستم ببينم چشمهايت به چشم هاي ديگري اميد بسته اند .
از من به من نصيحت
اونيكه يك بار تنهات گذاشته ، بازم تنهات ميزاره
اونيكه يك بار بهت خيانت كرده ، بازم خيانت مي كنه
اونيكه يك بار رفيق نيمه راه شد ، بازم وسط راه رهات ميكنه
"اونيكه رفته ديگه رفته "
صداي شكستن دلم مگر چه اندازه دلنشين است ؟!
كه براي شنيدنش ترفندها ميزني؟؟؟
اون لحظه كه گفتي :
يكي بهتر از تو را پيدا كردم ...
ياد اون روزايي افتادم كه به صدتا بهتر از تو گفتم
من بهترينو دارم ...
از سرنوشت پرسيدم : با آنكه ما را بازي گرفتن چه كنم؟
انگشت بر لبانم گذاشت و گفت:
بسپارش به ما كه هيچ احدي از سرنوشت خويش خبر ندارد...
مي انديشم
به روياهاي سرد و خاموش
به فرصت هاي سوخته زندگي
به آرزوهاي رشد نكرده و كوچك مانده
به ضربات سهمگين روزگار
به كوه آتش فشان درون ، كه گاه و بيگاه مي تازد
به خاطرات پير كودكي
به ذهن پژمرده ي روح
و به سرنوشت نانوشته آينده
شب هايم را به خواب نمي دهم...
حتي با يادت ...
يادت باشد
من هم
يادي دارم
كه يادش مي ماند
متنفرم ؛
از اين تصميم گرفتن هاي يك طرفه
از اين" رفتن هاي به خاطر خودت "
از اين آدم هايي كه " به نام من " و " به كام خود " عمل ميكنند ...!!!
اين منصفانه نيست كه تو چون عابري ميگذري
و من در فريادهاي دلم ، از نام تو
براي هميشه كر ميشوم.
درست زماني كه سرت جاي ديگري گرم است ؛ دل من همين جا يخ مي زند !
چه فاصله زيادي است از سر تو تا دل من ...
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم
نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم
ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد
رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:
خش خش برگ ها..............................
همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:
دوستت دارم.....................................
چه تقدير بديست !!!
من اينجا بي تو مي سوزم
و تو آنجا با او مي سازي ...
احساس مي كنم بازي را بد باختم
حواست هست
من يارت بودم نه حريفت...
یک روز احساس کردم اگر او را با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید...
اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تا ببینم او کجاست و با کیست...
روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار...
حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!
افسوس که کسی نیست........
افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد
وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند
وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،
وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...
و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...
بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...
اگر ميشود دستم را بگير !
دارم ب يادت ... مي افتم...
اين جا ...
مهم نيست كجاست ...
بي تو ...
همه جا دور دست است ...
بايد واژه ها را ادب كنم ...
يعني چه كه تا پلك به هم ميزنم چراغ به دست مي گيرند و صفحه را روشن ميكنند
از خاطرات تو ...
وقتي چشمانم را روي هم مي گذارم
خواب مرا نمي برد
تو را مي آورد ، از ميان فرسنگ ها فاصله ...
گيرم كه يادم را حاشا كني ...
با ديوار بلند خاطراتم چه ميكني ؟!
اگرچه از تو دور هستم
اما تو را در قلب خويش حس ميكنم
حتي نزديك تر از آن دو عاشقي كه در آغوش هم هستند.
![](/users/sheroadab-zt.jpg)
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 59
بازدید هفته : 457
بازدید ماه : 541
بازدید کل : 95303
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content