درد يعني او هست
اما نه براي من ...
هنوز مثل سابق " مهربانم" اما ديگر كسي صدايم نمي كند
" مهربانم"
سخت است بغض داشته باشي و بغضت را هيچ آهنگي نشكند
جز صداي كسي كه ديگر نيست!
بهشت فاصله پلك بالا و پايين من است.
وقتي كه به " تو " نگاه مي كنم.
ميخواهمت ...
اين خلاصه ي ، تمام حرفاي عاشقانه دنياست.
نيمه گمشده تو پيدا نكردي ، زياد مهم نيست.
درد واقعي از اونجايي شروع ميشه كه نيمه پيدا شدتو گم كني!
درد داره؛ وقتي يكي ميشه همه ي زندگيت !
ولي هيچ جاي زندگيت حضور نداره!
بس كن ساعت.
ديگر خسته شدم.
آره من كم آوردم ، خودم ميدونم كه نيست.
آنقدر با صدايت نبودنش را به رخم نكش!
رفتم ولي قلبم هنوز
هواتو داره شبو روز
من هنوزم عاشقتم
به دل ميگم : بساز و بسوز
دلتنگي هميشه از نديدن نيست.
لحظه هاي ديدار با همه زيبايي گاه پر از دلتنگي است!
كاش زمان در دستانم بود
تا زمان با تو بودن را آنقدر طولاني مي كردم
كه زماني براي بي تو بودن باقي نماند!
مترسك آنقدر دستهايت را باز نكن
كسي تو را در آغوش نميگيرد.
ايستادگي هميشه تنهايي دارد!
مطمئن باش وقتي براي كسي مهم باشي
او هميشه راهي براي برگشتن پيدا خواهد كرد.
نه بهانه اي براي رفتن و نه دروغي براي توجيه ... !
یه روز یکی وارد زندگیت میشه
که از تمام کسایی که ترکت کردن
به خاطر رفتنشون تشکر میکنی . . .
مردی نفس نمیکِشَد
و زنی که حرف ، نمیزند . . .
تمامی مرگها تنها دو دستهاند :
نخواستنت رو بلد نیستم
نداشتنت رو یادم نده . . .
نالیدن از این فاصله ها کار قلم نیست
در خانه ی ما جز غم دوری تو غم نیست
افسانه نگو چگونه دست از تو کِشم من ؟
من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست . . .
اقیانوسها و جزایر را در مینوردم ، کنار تو مینشینم با تو سخن میگویم
بر موهایت دست میکشم ، دستهایت را در دستهایم میگیرم و برمیگردم
بیآنکه مرا دیده باشی . . .
می ترسم
کسی نه خودت را
که دوست داشتنت را از من بگیرد !
خدايا ! در قرآنت جاي سوره اي به نام عشق خاليست ...
كه اينگونه آغاز ميشود :
و قسم به روزي كه قلبت را مي شكنند و جز خدايت مرهمي نخواهي يافت.
هنوز هم از بین کارهای دنیا
دل بستن به دلت
بیشتر به دلم میچسبد . . .
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم!
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
“ﻣﺮﮒ” ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﺩ
“ﻓﺎﺻﻠﻪ” ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ . . .
این سماور جوش است
پس چرا می گفتی
دیگر این خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دستهایت
سینی نقره نور
اشکهایم
استکان های بلور
خدایا !
تو را قسم به عاشقان بی نشانت
تو را قسم به دعای شبانه مجنونان درگاهت
تو را قسم به نیایش سبز سحرخیزانت
تو را قسم به نمازهای عاشقی،
تورا قسم به اشکهای منتظرانت
کشتی ایام با حرکت در اقیانوس زندگی سینه زمان را میشکافد
و همچنان به پیش میرود.
جذر و مدّ ناخوشیها و خوشیها گاه، و بیگاه، مهمان دل مسافران میشود
و تکرار غروب و طلوع خورشید، ندای خاموش سالنامه و تقویمها، وادارشان میکند که در آیینه ایام به تماشای گذر عمر خود بنشینند
و با خود بگویند:
راستی کشتی ایام از کجا آمده؟ الآن کجا هستیم؟ و سرانجام ماچه خواهد شد؟
هرازگاهی به یادت می افتم
و لبخندی تلخ روی لبم می نشیند و
قطره ای اشک از گوشه ی چشمم جاری می شود
وقتی که به یادت می افتم
تمام حرفهایت از ذهنم عبور می کند
خیلی با خودم کلنجار می روم که لحظه ای
فراموشت کنم ولی...
ولی نمی شود. خواستم بگویم
همیشه به یادت هستم.
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم
تصویری مثل آن نقاشی دیروز
تا به یادگار بماند و این یادگاری مثل یک خاطره بماند
تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم
نه خاطره ای از گذشته
خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان
که همیشه تا ابددرقلبمان به یادگاربماند!
روزهای با تو بودن گذشت و رفت
هر چه بینمان بود تمام شد و رفت
عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش
اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی
و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم!
غـــریبانه در ایـــن کوچه ها
به دنبال
بوی خوش عطر
نفس های تو
میگردم !
اگــر کمی دل داشتی ،
نفس های عمیق تر
می کشیدی !!!
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید!
چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟
من از زندگی که هیچ . . . پاهایم از من شکایت دارند!
این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود!!!
دلکَم
ميدانَم؛توام مثل من
از بودن هاشان
از عادت دادن هاشان
از نبود هميشگي شان
از تکرار اين تابع خسته شده اي
به احترام تن زخم ديده ات؛
معادله را عوض مي کنَم
بگذار بيايند و بروند
غصه نخور
عادت را خط زده ام..!
اين که گفــتند " فرامــوش ات کنــم " را فراموش کرده ام!
خيــالت تخت... تــو تا ابد... مــاندگارترين " حضــور ِ " روزگار مني!
و من عــجيب؛
به آغــوش امن تو از آن ســوي فاصــله ها خــو گرفته ام!!!
گذشتــم ... گـــذشـتــي
مــن از يــک دنيــــا براي تـــــــو
و تـــــــو از مــــن ، بـــراي دنــياي خودت...
خــدايــا شبــيه بـادکـنکي شــده ام
از بغـضهـايــي کـه به اجبــار فــرو داده ام...
التـماســت ميکـنم...
فقــط يـک ســوزن !
تــکه تــکه شــدنـم بــاخــودم...
ديشب در جادهاي سکوت در ايستگاه عشق هرچه منتظر ماندم
کسي براي لمس تنهاييم توقف نکرد
و من تنهاتر از هميشه به خانه برگشتم!
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 1620
بازدید کل : 94295
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content