آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 11:46 | نويسنده : زهره |

 

 از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم

 

ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 11:32 | نويسنده : زهره |

 

همـچـون ساعـت شنی شــده ام

کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد

و الـتـمـاس مـیـکــنــد

یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد

مــن هــم

نه …! !

لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !

بــگـذاریــد تــمام شــوم



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 10:54 | نويسنده : زهره |

 

 خالی تر از سکوتم

انبـوهــی از ترانـه

بــا یـاد صبـح روشـن اما

امیـد باطل

شب دائـمی ست انـگار



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 10:48 | نويسنده : زهره |

 

 دلـــم هفـــت سنـــگ است

 

به غـــير از دل تـــو

 

روي دل ديــگري بـــند نميشود...



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 9:49 | نويسنده : زهره |

 

چقدر شعرهایم را ورق بزنم؟

چقدر یک به یک خاطراتم را مرور کنم؟

چقدر حرف هایم را بالا و پایین کنم؟

چقدر یواشکی به عکست نگاه کنم؟

چقدر این دل و اون دل کنم؟

چقدر این دست و اون دست؟




ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 9:48 | نويسنده : زهره |

 مداد گفت متاسفم .......... پاکن گفت چرا ؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی.

مداد جواب داد : متاسفا چون به خاطر من اذیت می شویی.

هر وقت که من اشتباه می کنم .

تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی.

ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی .

بخشی از وجودت را از دست می دهی ......... و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 9:43 | نويسنده : زهره |

 

 ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽﺗﻘﺪﯾﺮ ﺷﮑﺴﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ.

ﻃﻮﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ
 ﺗﻨﻔﺮ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ.

ﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺳﯿﺮ ﻧﺸﻮﺩ.

ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﯾﻢ.

 

ﭘﺲ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻃﻠﻮﻉ ﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﻟﺒﺨﻨﺪ
 ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ.



تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 11:36 | نويسنده : زهره |

 

 

در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو

 

تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام

 

دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

 



تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 10:45 | نويسنده : زهره |

 

این من هستم که وفادار خواهم ماند .

این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!

 

 

این من هستم که آخرش میسوزم .

 

این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم!



تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 10:38 | نويسنده : زهره |

 

 

 فرق بزرگیست

میان کسی که تنها مانده

با کسی که تنهایی را انتخاب کرده



تاريخ : شنبه 18 مرداد 1393برچسب:, | 13:15 | نويسنده : زهره |

 

نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام

مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم

تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم

 



تاريخ : شنبه 18 مرداد 1393برچسب:, | 13:12 | نويسنده : زهره |

  

اگه وجود  خدا باورت بشه

خدا یه نقطه میذاره زیر باورت

"یاورت "می شه.



تاريخ : شنبه 18 مرداد 1393برچسب:, | 10:31 | نويسنده : زهره |

 

 غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم

تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم



تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 12:24 | نويسنده : زهره |

 

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای

همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای

گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای

گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای

 



تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 12:21 | نويسنده : زهره |

 

 همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

 



تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 12:19 | نويسنده : زهره |

 

همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری.

اما توآنقدرخوبی،که به عشقودوستداشتن وفاداری.

که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم.

همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند.



تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 12:17 | نويسنده : زهره |

 

همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد .

 

همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد.

 

آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی.

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی.

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم .

 حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم. 



تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 12:12 | نويسنده : زهره |

 

 پرسند دنیا خواهی یا دوست ؟

 

گویم ای بی خبران : دوست همه دنیای من است ...



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:36 | نويسنده : زهره |

 

 وقـتـے حـس میڪنم … جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . . تــو نفـس میڪشـے

 و مـטּ … از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم ! تـو بــاش !!! هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:35 | نويسنده : زهره |

 

 نمی دانم درد کدام پرنده هنگام کوچ


در پاییز جا مانده است


که برگ ها هرچه می ریزند 


شانه های درختان سبک تر نمی شود.



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:30 | نويسنده : زهره |

 


"خدایا

چه کرد روزگارت با من

که دیگر گریه ام

آرام نمیکند مرا... ؟؟



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:26 | نويسنده : زهره |

 

 

 دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت

 

که مبادا در صـــــــدایم توقعی باشد 

 

که خاطرت را بیازارد



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:25 | نويسنده : زهره |

 

میان انکار های تو


برای همیشــه گــُم شد
.
آن خیالی که از دوست داشتنِ تو،

ساخته بودم



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:20 | نويسنده : زهره |

 

 این روز ها میشود فهمید

تحمل گرسنگی و تشنگی

چقدر آسان تر از این است

که یک دنیا حرف داشته باشی و نتوانی

روزه ی سکوتت را بشکنی.



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:14 | نويسنده : زهره |

 

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد.

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد.

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد.

حالا من مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند.

 



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 10:9 | نويسنده : زهره |

گاهی صورت پدر و مادرت را تبدیل به دفتر نقاشی ات میکنی ...
با مداد چین و چروک ، صورتشان را خط می اندازی ...
چشم که باز میکنی ، میفهمی که هیچ پاک کنی نیست که آنها را پاک کند ...
این رسمش نبود که عشق بی حد آنها را اینگونه پاسخ دهی ...

 

حواست کجاست ؟؟؟
دستانشان را دیده ای ؟ همان دستانی که روزی تو را نوازش می کرد ،
حالا تبدیل به دفتر خط خطی های تو شده است ...
این رسمش نبود ...



تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 9:52 | نويسنده : زهره |

 

 وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست.

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره.

وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته.

وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.

 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:, | 16:14 | نويسنده : زهره |

 

ای خدای تنهایی

آن زمان که همگان به انسان پشت می کنند

تنها حضور تو ....  تنهایی را طراوت می بخشد

خودت را از ما دریغ نکن......

خدایا !

دل ما را از آن خودت و چشم ما را  نگران خودت کن...



تاريخ : سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:, | 16:8 | نويسنده : زهره |

 

چقــدر باید بگذرد؟؟


تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.


تنـــم نلــرزد


بغضــم نگیــرد



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 13:41 | نويسنده : زهره |

 

در زمان ما خنده ازران نیست

تا بخواهی نیش خند و پوزخند و زهرخند

اما یک خنده از ته دل ،

کاش میجستی و به دیوار اتاقت میخ میکردی.

 



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 13:19 | نويسنده : زهره |

    

       من که از درون دیوارهای مشبک شب را دیده ام

و من که روح را چون بلور بر سنگینترین سنگ های ستم کوبیده ام

من که به فرسایش واژه ها خو کرده ام

و من بازآفریننده اندوه ستایشگر فروتن یک تقدیر نخواهم بود

و هرگز تسلیم شدگی را تعلیم نخواهم داد

زیرا نه من ماندنی هستم نه تو

آنچه ماندنیست ورای من و توست...



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 12:46 | نويسنده : زهره |

 

میگن با هر کی دوست بشی،

 

شکل و فرم اونو می‌گیری.

 

فکرشو بکن اگه با خدا دوست بشی چه زیبا شکل میگیری!



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 12:36 | نويسنده : زهره |

 

گاهی دلت بهانه‌هایی می‌گیرد که خودت انگشت به دهان می‌مانی...

گاهی دلتنگی‌هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می‌کنی...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده‌ات!

گاهی دلت نمی‌خواهد دیروز را به یاد بیاوری، انگیزه‌ای برای فردا نداری؛

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 12:34 | نويسنده : زهره |

 

دلم که می‌گیرد، حجم دنیا کمتر و کمتر می‌شود؛

دلم که می‌گیرد، آفتاب مدام رو به زوال است؛

دلم که می‌گیرد، ابرها همه سیاه می‌شوند و بارانی؛

دلم که می‌گیرد، نسیم طوفانی می‌شود؛

اما همیشه دلم که می‌گیرد، خدا نزدیک‌ترین است.



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:41 | نويسنده : زهره |

 تو دیدی اشک چشمم را ولی بی اعتنا رفتی

 

سکوت گریه هایم را شنیدی ، بی صدا رفتی

همیشه این سوال بی جواب آواره ام میکرد:

مرا لایق ندیدی؟ سیری از من؟ یا ...چرا رفتی؟

من و یادت همیشه باهمیم عاشق تر از دیروز

رفیق نیمه راه عشق ! بدون ما کجا رفتی ؟

عجب دنیای بی رحمی ! تو می رفتی و یک عاشق

تو را با گریه هایش بدرقه می کرد ، تا رفتی

مسیر کوچه های رفتنت بن بست تقدیر است

چرا از سرنوشت عاشقت ، نا آشنا رفتی ؟



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:23 | نويسنده : زهره |

تکیه بر عشق و استقرار در خانه دل، امید آرزویی ملکوتی بود؛

تدبیری عقلانی و زیرکانه که روح مضطرب و نا آرام مرا از تشویش نجات داد

و برای من امنیتی در بعد عشق و روح مستقل از جسد  و مسکن به وجود آورد.

اما افسوس که خدای بزرگ به این امنیت و آرامش حتی در بعد عشق و روح هم رضایت نداد؛

و نخواست که دل من بر عشق خانه بگیرد و یا دلی استقرارگاه عشق سوزان من گردد.

و از این طریق امنیت و آرامشی برای من تامین شود.

به هرکسی که دل باختم عشق مرا تحمل نکرد و روح سرگشته مرا آرامش نداد و قلب شیفته مرا استقرار نبخشید.

از عشق و آرامش نیز گذشتم



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:7 | نويسنده : زهره |

 

تو چه ساده ای و من چه سخت

تو پرنده ای و من درخت

آسمان همیشه مال توست

ابر زیر پای توست

من ولی همیشه گیر کرده ام

تو به موقع میرسی و من

سال هاست دیر کرده ام

 



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:4 | نويسنده : زهره |

 


این روزها که می گذرد

هرروز احساس می کنم که مرا

از عمق جاده های مه آلود

یک آشنای دور صدا میزند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:1 | نويسنده : زهره |

  

حال خوبی ست

گلی را دیدن

و نچیدن از باغ

قامت گل، نشکستن، زیباست

و رها بودن آواز قناری در باغ

عطر گل را تنها

در تن زنده هر باغچه ای بوییدن

حال خوبی ست

نسوزاندن دل

رسم دلدادگی و دلداری

قدر این موهبت عشق بجا اوردن

عشق معشوق طلب کردن و عاشق ماندن

دو رکعت مهر بجا آوردن

ذکر بارانی دیدار و نگاهی تب دار

 



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 10:1 | نويسنده : زهره |