آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 دلم گرفته

 

دلم عجیب گرفته و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش

نه این صداقت حرفی

که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست

نه هیچ چیز

مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند

و فکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد . . .



تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:19 | نويسنده : زهره |

خدا را سپاس

من میتونم تمام زیبایی های پیرامونم را ببینم.

کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست.

 

خدا را سپاس

من میتونم راه برم.

کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند حتی یک قدم بردارند.

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:17 | نويسنده : زهره |

 دنبال خدا نگرد

 

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست

به دنبالش نگرد

 

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست

خدا در قلبی است که برای تو می تپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:12 | نويسنده : زهره |

 

- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد
بدون آنکه به زنت بگویی " دوستت دارم" .
61 سال

 

- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،
آن را به نحو احسن انجام می دهم .
48 ساله

 

- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم
ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم.
29 ساله

 

- فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. 31ساله

 

- فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست...
اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند!
27 ساله

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 13:7 | نويسنده : زهره |

 

وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،

وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌

و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشکند ...

وقتی احساس‌ میکنیم

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...

وقتی امیدها ته‌ میکشد

و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...

وقتی طاقتمان تمام‌ میشود

و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

و مطمئنیم‌ که‌ تو

فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 28 تير 1393برچسب:, | 1:57 | نويسنده : زهره |

 مهربان باش

 

مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند.

 
 ولی آنان را ببخش


 
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم        می کنند.

ولی مهربان باش.

 

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت.

ولی موفق باش.

 

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند

ولی شریف و درستکار باش.

 

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند.

ولی سازنده باش.

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:8 | نويسنده : زهره |

 آن سوی معنای واژه ها

 

اگر دروغ رنگ داشت : هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

 

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران میکردند.

 

اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال ! و عاشقان همیشه خواهانند; همیشه می توتنستند تنها نباشند.

 

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد; تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی .... و من شاید ; کمرشکسته ترین بودم.

 

اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتند;  و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمیکردیم.

 

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم ; با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هرعادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمی کردیم.

 

اگر خواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند.

 

اگر همه ثروت داشتند; دلها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم را نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه هاشان را نثار او کنند اما بی گمان صفا و سادگی میمرد  اگر همه ثروت داشتند.

 

اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزشترین کالبا بود ; ترس نبود ;  زیبایی نبود; و خوبی هم شاید.

 

 



تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 12:6 | نويسنده : زهره |

یه روز واسه زندگی کردن

 

اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین

 

اگه اعلام کنن دنیاداره تموم میشه

 

تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها

 

یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم

 

در همان یک روز دست بر پوست درخت می کشین . . .

 

روی چمن میخوابین

 

کفش دوزک ها رو تماشا میکنین . . .

 

سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین .

 

انگار که بار اوله اون هارو میبینین و به آنهائی که نمیشناسین سلام میکنین

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 11:58 | نويسنده : زهره |

 راز ها

 

کودکان گذشته ندارند .

 

آدم های شجاع همیشه لجبازند .

 

انسان نیاز به انتخاب سرنوشتش را دارد نه پذیرش آن .

 

چه کسی عاقل است ؟ آن که  هر کس چیزی می آموزد .

 

چه کسی قدرتمند است ؟ آن که بر شهواتش افسار می زند .

 

هیچ چیز برای سلامتی مرگ بار تر از مراقبت افراطی نیست .

 

کسانی در کارها موفق شدند که کمتر از خود تعریف شنیده اند.

 


 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:0 | نويسنده : زهره |

 

سلام باران

 

با آنکه زاده ابری سیاه و دلتنگ هستی

 

اما چه با طراوت و روح انگیزی!

 

با دیدنت فهمیدم می‌توان از

 

دل سیاهی سفیدی نیز طلوع کند

 

همانطور که از شب روز زاده می‌شود

 

پس ایمان دارم از دل این دلتنگی‌های امروزم

 

 

نظاره‌گر فردایی روشن خواهم بود

 

 



تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:53 | نويسنده : زهره |

 وقتی...

 

وقتی تو خودت گیر می کنی 
 
وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !
 
وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی
 
وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی
 
وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی
 
 
وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می آد فردا میره ...
 
وقتی مجبوری خودتم گول بزنی
 
 
وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!
 
وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست
 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:50 | نويسنده : زهره |

 

ازخواب بیدارم کن و بگو

 

بیدارم کن و بگو که هنوز دنیا پر از قشنگیه .

 

بگو که همه این سیاهی ها دروغه و وقتی صبح بشه بازهم پرنده کوچولو با ترنم محبتش گلها رو از خواب بیدار می کنه .

 

بگو هنوز هم خورشید می آد و با دستهای پر از نورش شب سیاه رو می بره .

 

بگو که هنوز روی گلبرگهای ظریف شقایق ، یه جایی برای شبنم ها هست .

 

بگو که هنوز میشه توی چشمهای یه غریبه خیره شد و از عشق گفت .

 

بگو که میشه یه گوشه دنیا یه جایی برای اشکهای دلتنگی پیدا کرد .

 

بگو که اینهمه دروغ و کینه فقط مال قصه هاست و وقتی به آخرش برسی همه چیز دوباره عوض میشه .همه سیاهی ها دوباره سفید میشه .



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:31 | نويسنده : زهره |

 حقیقت دارد

 

حقیقت دارد
 
                      کافی ست
 
                                       چمدان هایت را ببندی
 
                                                                      تا حاضر شوند همه
 
                                                                                                      برای از یاد بردنت
 
 آنکه بیشتر دوستت می دارد زودتر
 
                                                           من از چمدانهای خالی می ترسم ...هنوز





تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:27 | نويسنده : زهره |

 عشق ها

 

چه عشقها که در مسیر سرخوشی هامان

لِه می شوند

چه خاطراتی که نامشان عاشقانه هاست

و خاک می خورند آن گوشه

کنار تاریخ عاشقیمان...

تنها

حکایتِ بی تفسیر

دل  است

که به قدرِ جاده ی عاشقیمان

قد می کشد

بزرگ می شود

طپنده تر می شود

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:24 | نويسنده : زهره |

 

یک دقیقه سکوت!

 

 به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!

 

به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند

 

به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم!

 

به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!

 

به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:, | 1:9 | نويسنده : زهره |

 

 

كاش مي شد ...

 

كاش ميشد ساده تر ميبودم حتي ساده تر از ايني که اکنون هستم زندگيم به سادگيه زيستن يک پرنده و منطق بودنم به سادگيه بودن يک قاصدک مسافر پرده ي پنجره را کنار نمي زنم که مبادا تابش داغ خورشيد بالهاي تنهايي مرا بسوزاند وديگر نتوانم بپرم گوشه ي پايين پيراهن تنهاييم از خون سرخ است آري يک زخم کوچک دارد در دل تنهاييهاي من که مرحمش سکوت است سکوت را لاي يک پارچه ي سپيد با کمي برگ درخت صبر ضميمه ميکنم و روي زخم دلش مي گذارم شايد اندکي التيام يابد عشق به تنهاييهايم يعني



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 23:44 | نويسنده : زهره |

 رد شدن

 

چطور شروع کنم چه سخت است شروع بحثی که پایان یافته

داستانی دارم

مثل همیشه یکی بود و دیگری نبود

از قضا قاصدکی هم صحبت افتابگردانی شد

بحثشان شیرین بود لحظات زیبا بود خاطرات ماندنی

تا سرو کله وابستگی ها پیدا شد

قاصدک میدانست که همه هستی گل عشق او خورشید است

و خوب میفهمید گر نباشد عاشق  خورشید فردایش به غم خواهد نشست

پس چو این میدانست



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 13:11 | نويسنده : زهره |

 بغض

دلتنگ که میشوی , دیگر انتظار معنا ندارد!

یک نگاه کمی نامهربان

یک واژه ی کمی دور از انتظار،

یک لحظه فاصله، میشکند بغضت را



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:59 | نويسنده : زهره |

 دیر

 

و سکوت می کنی

فریاد زمانم را نمی شنوی!

یک روز من سکوت خواهم کرد !

تو آن روز

برای اولین بار

 

مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید !!



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:38 | نويسنده : زهره |

 خدای من

نگاهــــــــــــــــم کن

چه معصومانه میگرید دلم در انتظارت

و چشمانم چه مغرورانه می پوید راهت

تو من را برده ای از یاد اما

دعای هر شب و روز من اینست:

خداوندا همیشه شاد دارش

ز درد و رنج و غم آزاد دارش

خداوندا تمام غصه هایش بهر من باد

دلش را لحظه ای غمگین مگردان

 

 



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:32 | نويسنده : زهره |

 رویا ... 

وقتي صداي بودنت

در كوچه هاي رويا نواخته ميشود

غرق در شادي ميشوم

و حضورم قطره قطره به درياي مهرباني مي پيوندد

و اين شور

و اين سرور

در من لحظه به لحظه

به تلخي مي گرايد

زيرا كه مي دانم

هيچ رويايي پايدار نيست



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:28 | نويسنده : زهره |

 شعر

سال ها شعر سروده ام

 

برای شاعرانه ترین اعتراف زندگی ام،  

که در مقابل چشم هایت  

هیچ گاه... 

هیچ حرفی...  

برای گفتن نداشته ام!!!

 



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:23 | نويسنده : زهره |

گذشتن ...  

تو می گذری...............من می گذرم   

تو از من - من از دل   

تو می خندی ............من می خندم  

تو به من - من به روزگار  

تو می گریزی ..............من می گریزم  

تو از عشق - من از خاطره  

تو می روی ..................من می روم  

تو از اینجا - من ازاینجا  

کاش می فهمیدی از اینجا ........تا....... اینجا  

چقدر فاصله است !!!



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:20 | نويسنده : زهره |

 گذشتم ...

تکیه بر عشق و استقرار در خانه دل، امید آرزویی ملکوتی بود؛

تدبیری عقلانی و زیرکانه که روح مضطرب و نا آرام مرا از تشویش نجات داد

و برای من امنیتی در بعد عشق و روح مستقل از جسد  و مسکن به وجود آورد.

اما افسوس که خدای بزرگ به این امنیت و آرامش حتی در بعد عشق و روح هم رضایت نداد



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:10 | نويسنده : زهره |

 گاهی ...

گاهی دلت بهانه‌هایی می‌گیرد که خودت انگشت به دهان می‌مانی...

گاهی دلتنگی‌هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می‌کنی...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده‌ات!

گاهی دلت نمی‌خواهد دیروز را به یاد بیاوری، انگیزه‌ای برای فردا نداری؛

و حال هم که ....



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:6 | نويسنده : زهره |

 انتظار باران

در خلوت كوچه هایم

باد می آید

اینجا من هستم ؛

دلم تنگ نیست

تنها منتظر بارانم

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:2 | نويسنده : زهره |

 دلم تنگ می شود

 

این روزها خیلی دلم تنگ می شود...

دلم برای گریه های بی دلیل تنگ می شود.

دلم برای خنده های از ته دل تنگ می شود.

دلم برای همه بچه های خوب دنیا تنگ می شود

دلم برای همه آدم های پاک و بی ریا تنگ می شود.

دلم برای همه لحظه های دلتنگی ام تنگ می شود.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 11:51 | نويسنده : زهره |

 خداونــــــــــــــــدا" ! 

نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی 

 میان این دو گم شده ام، هم خود و هم تو را آزار میدهم!

هرچه تلاش کردم، نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی

 و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!

"خدایا" دستم به آسمانت نمی رسد.

 اما تو که دستت به زمین می رسد"بلندم کن"...



تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1388برچسب:, | 11:44 | نويسنده : زهره |

درد و دل با خدا


گاه و بی گاه دلم بدجوری واسه خدا تنگ میشه . یه وقتایی دلم می‌خواد بهم وقت قبلی بده و تو یه جلسه خصوصی دو نفره درد دلامو بشنوه . اون منو از ملاقاتش به خاطر نگرفتن وقت قبلی محروم نمی‌کنه . هیچ وقت اسمم واسه صحبت با اون وارد یه لیست انتظار طویل نمی‌شه که معلوم نیست کی نوبت به من برسه . محاله ، محاله ممکنه بهم بگه نمی‌پذیرمت .
خیلی بزرگواره ، با وجودی که بالاترین مقام این دنیای شلوغ پلوغه ، هیچ وقت منتظرم نمی‌ذاره .
گاهی اوقات واسش نامه می‌نویسم و می‌دونم که نامه‌هامو بی‌جواب نمی‌ذاره ، وقتی توی دفتر خاطراتم نامه‌هام رو مرور می‌کنم ، می‌بینم حتی یه دونش هم بی‌جواب نمونده .



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393برچسب:, | 20:11 | نويسنده : زهره |

چند سال از آغاز من می گذرد؟

در محاصره چهار دیواری ام!دلم برای  کسی تنگ است!دلم هوای عطر جانبخش کسی را دارد که وجودش گرما بخش بودنم شده است.

وقتی به آنچه در آرزویش هستی دست می یابی.آنچه را که روزی در قله کوه می دیدی،اکنون ...!



ادامه مطلب
تاريخ : 1 فروردين 1388برچسب:, | 1:0 | نويسنده : زهره |