آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

  

خدایـــــا 
اجازه هست ناصبوری کنم؟ 
به بزرگیت قسم از صبوري خسته ام...! 
از فريادهاييكه در گلويم خفه ماند و میماند...! 
از اشك هايي كه شبها تنها بالشتم را خيس ميسازد و تو شاهد آن هستی...! 
و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم...! 
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را در بی پناهیت و در پشت هزاران دروغ پنهان کنی...! 
آرزوی پــــــرواز دارم از سر زمين...!

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، از صبوري خسته ام, | 10:47 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 

هيچ باراني نمي بارد ؛ مگر صفا دهد؛ هيچ گلي جوانه نمي زند ؛ مگر هديه شود

هيچ خاطره اي زنده نمي ماند ؛ مگر شيرين باشد ؛ هيچ لبخندي نيست ؛ مگر شادي بياورد

پس :

 

بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد ؛ تا روحت را صفا دهد

گلهاي عشق در دلت جوانه زند ؛ تا آنها را به ديگران هديه کني

خاطراتت قشنگ باشند ؛ تا همواره به يادشان بياوري

لبخند بر لبانت نقش بندد ؛ تا شادي را بيفشاني

 

و بهاري بيايد تا بداني ؛ باز هم فرصت بودن هست

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، بهاري بيايد, | 10:20 | نويسنده : زهره |

 

 

همه ی فصل جوونیم پا به پای عاشقی رفت

تا رسیدم به تو عمرم مثل عطر رازقی رفت

دل من تو این جزیره واسه هر دلی پناه بود

لب ساحل تک و تنها چشم به راه قایقی رفت

دیگه حوصله ندارم خسته ام خسته ی خسته

 

روی کتفم جای زخم و دلم از همه شکسته

 

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، تا رسیدم به تو, | 8:52 | نويسنده : زهره |

 

 

 هیچگاه


تو را...

آنگونه دوست نخواهم داشت...

که زندانیم باشی...!

زندانبانی...

شغل مورد علاقه ام نیست...!

و از دید من...

زندان...

منفورترین مکان دنیاست...!

من...

تارهای افکار خویش نیز...

گسسته ام...

چه برسد

به تو ...

تو میتوانی پرنده باشی...

اما...

اینکه بخواهی تا چه حد...

در آسمان من...

اوج بگیری...

در خود توست...

میزان اوج گرفتن و پروازت...

بستگی دارد به...

"
آرزویت""باورت""خواستنت""صداقتت"

و...

"
عشقت"

هر میزان که...

از چشمه عشق...

سیرابتر بنوشی...

بیشتر اوج خواهی گرفت...!

من...

تو را آرزو نخواهم کرد... 


آنکه با دل می آید...

با دل میماند...

و این...

می ارزد به تمام زندگی...!!!

 

 

 






تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، چشمه عشق, | 8:12 | نويسنده : زهره |

 

اسمت را موج می‌برد

خودت را کشتی

موهایت را باد

و یادت را

دفتــر گــم ‌شــده‌ام!

از تو چه میماندجز چند تکه کاغذ قدیمی..

و گاهی عکس های زرد شده..

و از من چی میاند...

جز مشتی احساسات بی دلیل

 



تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، احساسات بی دلیل, | 13:33 | نويسنده : زهره |

 

 

مدتیست دلم شکسته
کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت
تا دیگر شروع نشوی
کاش میشد فریاد بزنم پایان
دلم خیلی گرفته است
آدم ها از دور دوست داشتی ترند

 

 

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، دلم شکسته , | 13:26 | نويسنده : زهره |

 

 

هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد که حرف های خود را با او بزند،
آزادانه و بدون رودربایسی و خجالت،
به راستی انسان از تنهایی دق می کند!

 

 



تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، تنهایی , | 8:54 | نويسنده : زهره |

 

 هزاران دستـــــــم به سویم دراز شود !!!

پــــــــس خواهم زد

تنــــــــــها

تمنای دستان تـــــــــــو را دارم

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، دستان تو, | 8:10 | نويسنده : زهره |

 

 

پشتِ این روزها ، فردایی اگر نباشد

 و پشت این ابرها ، خورشیدی

پشتِ پلک های تو، امّا

نگاهی هست که ، دوستش دارم

 

 

 





تاريخ : پنج شنبه 21 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان , نگاهی هست , | 13:20 | نويسنده : زهره |

 

 

مراقب باش !

دست روزگار هلت میدهد ؛
ولی قرار نیست تو بیفتی ،
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ، اوج می گیری ...

به همین سادگی ...

 



تاريخ : شنبه 16 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، دست روزگار, | 8:41 | نويسنده : زهره |

 

 

دارم فکر میکنم،
اگر زمین هم مثل آسمان بود چه می شد؟
اگر هر کسی راه خود را می رفت،
و هیچ راهی برای ادامه دادن و گذر از آن،
باقی نمی گذاشت.
مثل پرنده ها، که از آسمان می گذرند.
و هیچ راهی به جا نمی گذارند
تا دیگر پرنده ها آن را دانبال کنند.
آسمان همیشه خالی است،
و هر پرنده مجبور است راه خود را پیدا کند
آیا این طوری بهتر نبود ؟؟؟

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، ناگفته های من و تو, | 12:46 | نويسنده : زهره |

 

 تو چه ساده ای و من چه سخت

تو پرنده ای و من درخت

آسمان همیشه مال توست

ابر زیر پای توست

من ولی همیشه گیر کرده ام

تو به موقع میرسی و من

سال هاست دیر کرده ام

 



تاريخ : جمعه 8 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، سال ها, | 12:46 | نويسنده : زهره |

 

 

 

خدايا !

حالم را تكان بده

 

خيلي وقت است ، دلخوشي هايم ته نشين شده اند ...

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، ته نشين, | 15:19 | نويسنده : زهره |

 

 

خداوندا ، خستگي و خشم بيزاري درونم را مي بيني؟

خداوندا شكسته شدن روحم را مي بيني؟

به اينها پاسخي بده كه من از تيزترين كاردها هم بيشتر بريده ام.

آري من بريده ام !

 

خداوندا به بريدگي هايم چسب بزن!

 

 

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، بريده ام, | 8:57 | نويسنده : زهره |

 

 

خدايا ، خواهش كه نه ... التماست را ميكنم !

دو راهي هاي زندگيم را بردار ...

 

من همين يك راه ، را هم اشتباه مي روم.

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، دو راهی, | 8:52 | نويسنده : زهره |

 

 

 

برف سفید از حوصله ی ابر سیاه خارج بود

می چرخید

و 

می گردید

و 

زمین همه ی حساب و هندسه اش را بر هم زد

آب شد

رو سیاه شد

و 

بالاتر از سیاهی رنگی نیست

برف سفید نشست...

به عزای خود!

چه بازی های تلخی دارد این چرخ!

 



تاريخ : شنبه 2 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان , چرخ و چرخ, | 9:18 | نويسنده : زهره |

 

 

چرا بر شهر ببارد؟

نه خاکی که بوی باران بگیرد

نه سقفی که صدایش را بشنود

نه چشمه ای که بجوشد

نه چشمی که تر شود

نه دلی...

 

که بلرزد.

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 2 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، باران, | 9:10 | نويسنده : زهره |

 

 

باران

زد

به در و دیوار

...

باز در ها بسته 

پنجره ها دیوار

دیوار ها بلند

...

سفرنامه ی باران

به بلندای آسمان با شکوه 

 

به مساحت زمین غم بار

 

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 2 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، این شرح بی نهایت, | 9:4 | نويسنده : زهره |

 

روزهايي كه مي بينمت ، نفسم مي گيرد

و روزهايي كه نيستي ، دلم

اما تو باش ...

تحمل اولي آسان تر است ...

 

 



تاريخ : پنج شنبه 30 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، تحمل, | 13:31 | نويسنده : زهره |

 

دو صد منزل گفتيم عاشقيم و دگر هر چه باد ا باد

آغاز كرده سفر را به نام او

با كلوله بار ، باور و ايمان ، از ابتدا با دست هاي گره كرده، با يقين در جستجوي آنكه بپوييم راه او

در آرزوي آنكه بخوانيم ، نواي عشق مقصد ، رسيدن تا قله هاي نور در هر نفس ، اميد ،

با هر قدم ، سلام آيين لب ، دعا تنها به شوق رسيدن

نمي رويم ما عاشقان ِ مسير ِ سعادتيم

دلدادگان  ِ همسفران ِ رفيق ِ راه ما ، واژه واژه محبت سروده ايم

هرگز مباد ، شكوه ز خار ِ كنار ِ گل

خرسند از آنكه خارهاي جهان ، گل نموده اند !

با چشم دل ، چه آيه هاي فراوان كه ديده ايم



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، وعده گاه دعا, | 17:35 | نويسنده : زهره |

 

دلم آغوش مي خواهد...

نه مرد

نه زن

 

خدايا... زمين نمي آيي؟؟؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، زمین , | 12:15 | نويسنده : زهره |

 

دليل تنهايي مان اينست 

دلمان پيش كسي است كه حواسش پيش ما نيست

و حواسمان پيش كسي است كه دلش پيش ما نيست

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، دليل تنهايي , | 9:48 | نويسنده : زهره |

  

خدايا!

راهي نمي بينم

آينده پنهان است

اما مهم نيست

 

 



تاريخ : دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، راه, | 13:51 | نويسنده : زهره |

 

 

من هرگز نگذاشته ام و نمي گذارم

روي نيمكت خاطراتم به غير از تو هيچ كس بنشيند

حتي غبار ...

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، نیمکت خاطرات, | 9:20 | نويسنده : زهره |

 

يك عمر قفس بست مسير نفسم را

حالا كه دري هست مرا بال و پري نيست

حالا كه مقدر شده آرام بگيرم

سيلاب مرا برده و از من اثري نيست

بگذار كه درها همگي بسته بمانند

وقتي كه نگاهي نگران پشت دري نيست .

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، مسير نفسم, | 8:20 | نويسنده : زهره |

 خوب ببين ...

زندگي زيباست ...

رنگا رنگ ...

روزها خوبند ...

ماه ها بهترند ...

و سالها عالي ترند ...

مي گذرند ...

و تو تمامي خوبي ها را تجربه ميكني ...

قدم هايت كه ايستاد ...

روبروي ِ خدايي ...

روي ِ ماه ِ خدا را همانجا ببوس

 



تاريخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، روي ِ ماه ِ خدا , | 10:6 | نويسنده : زهره |

 

 

 امروز درختي را بعد از يكسال ديدم ، خشكيده بود

گفتم: درخت تو چرا خشكيده اي؟

گفت: بعد از آن روز كه تو رفتي رفيقت را با ديگري ديدم كه زير سايه ام مينشست و به " تو " ميخنديد!

 

 



تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، بعد از يكسال, | 13:24 | نويسنده : زهره |

 

 امشب دلتنگیم را

به باد خواهم سپرد ،

و غمم را

به دوش کوه،

و اشکم را

به دریا،

شاید

در استتار آخرین خورشید ،

بر قلبم نوری دوباره بتابد...


 



تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، نوری دوباره, | 8:33 | نويسنده : زهره |

 

 

پروردگارا

پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !
رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !
یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !
بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !
همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !
کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !
مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !
عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !
و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم !

 

 

 



تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، بنده این روزگار , | 8:22 | نويسنده : زهره |

 

این روزها

دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما...

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!

این روزها من ...

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود!

سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...

فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد

از راز دلم

از این روزهای تنهایی و دوری و ...!

حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی

صدای دل هم به جایی نمی رسد!

 



تاريخ : پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، فریاد, | 8:46 | نويسنده : زهره |

 

 

ميگويند : خوش به حالت !

از وقتي كه رفت خم به ابرو نياورده اي

نميدانند بعضي دردها " كمر " خم ميكنند نه "  ابرو "

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , خم به ابرو, | 13:0 | نويسنده : زهره |

 

 به پشتكار سنگ تراش توجه كنيد:

چگونه وي سنگ به آن بزرگي را مي شكند و به آن شكل مي دهد.

او هر سنگ سختي را با تيشه مي تراشد.

ضربه اول حتي خراشي جزئي هم بر سنگ وارد نمي كند ،

 اما او پشت سر هم صدها و يا هزاران ضربه مي زند.

حتي در مواقعي كه حركات او بيهوده به نظر مي رسند دست از تلاش بر نمي دارد

زيرا مي داند كه اگر كسي فورا به نتيجه نرسد معني اش اين نيست كه پيشرفت نمي كند.

پس او از زدن ضربه دست نمي كشد. زماني فرا مي رسد كه سنگ دو نيم مي شود.

آيا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟

البته خير.تلاش مستمر او نتيجه داده است.

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , تلاش مستمر, | 12:54 | نويسنده : زهره |

 

 

فقط براي خودم هستم" من "

خود خودم ...

نه زيبايم و نه عروسكي و نه محتاج نگاهي ...

براي تو كه صورتهاي رنگ شده را مي پرستي نه سيرت آدم ها را  ، هيچ ندارم

راهت را بگير و برو

حوالي " من " توقف ممنوع است ...

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , حوالي من, | 12:51 | نويسنده : زهره |

 

هر از گاهي خودت را هرس كن ، شاخه هاي اضافيت را بزن...

پاي تمام شاخه بريده هايت بايست

تمام سختي هايت  ، درد هايت

باغباني كن خودت را ، خاطرات بدت را

سبك كن فكرت را ، از هر چه آزارت مي دهد

رياضيدان باش ، حساب و كتاب كن ، خوبيهاي زندگيت را جمع كن

آدم هاي بدِ زندگيت را كم كن

همه چيز خوب مي شود

قول ... خوب مي شود

امروز هر چه قدر بخندي و هر چه قدر عاشق باشي ، از محبت دنيا كم نمي شود

پس بخند و عاشق باش

كسي به تو خرده نمي گيرد

 پس شادي بخش باش

امروز هر چه قدر كه نفس بكشي ، جهان با مشكل كمبود اكسيژن مواجه نمي شود

پس از اعماق وجودت نفس بكش ...

امروز هر چقدر خدا رو صدا كني ، خدا خسته نمي شود

پس صدايش كن

او منتظر توست

او منتظر آرزوهايت ، خنده هايت ، گريه هايت و عاشق بودن هايت است

امروز امروز است.امروز جاودانه است و امروز زيباترين روز دنياست

 



تاريخ : دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، باغباني كن خودت را, | 12:42 | نويسنده : زهره |


 

 

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام  

همونی رو که قلبم میگه می خوام 

یه صبح دیگه و یه حال تازه 

یه رویایی که آرامش بسازه 

 

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام 

که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام

دلم می خواد روی ابرا بشینم

تا دنیا رو از این بهتر ببینم

 

خدایا قلب من پیش تو گیره

کنار تو همه چی بی نظیره

می تونم غصه رو از هم بپاشم 

می تونم عاشقِ خورشید باشم

 

کنار تو همه چی خوب میشه 

می تونم عاشقت باشم همیشه 

دلم قرصه به خورشید و به ماهت 

دلم قرصه به گرمای نگاهت

 



تاريخ : جمعه 10 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان , گرمای نگاهت, | 11:5 | نويسنده : زهره |

  

معلممان مي گفت:

زير كلماتي كه نمي دانيد خط بكشيد ...

حالا بعد از اين همه سال ...

اين همه عمر ...

اين همه كتاب ...

به زير همه دنيا خط مي كشم ...

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، بعد از اين همه سال, | 18:54 | نويسنده : زهره |

  

خدايا !

خوشبختي را ديروز به حراج گذاشتند

حيف كه من زاده ي امروزم

خدايا !

جهنمت فرداست

پس چرا امروز ميسوزم؟؟؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، من زاده ي امروزم, | 18:51 | نويسنده : زهره |

 

مي لرزم ...

سرد بود آب پاكي كه روي دستانم ريختي ...

كتاب سرنوشت براي هر كسي چيزي نوشت

نوبيت به ما كه رسيد قلم افتاد ...

ديگر هيچ ننوشت !

خط تيره گذاشت و گفت:

تو باش اسير سرنوشت ...

 

 



تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، اسير سرنوشت, | 17:50 | نويسنده : زهره |

 

ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …

ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …

ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …

ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …

ﻧﮕﯿﺮﻡ ... ﺑﮕﯿﺮﻡ ...

ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، ﺷﺐ ﺍﺳﺖ, | 12:52 | نويسنده : زهره |

 

گفت دعا کن می آید،میماند...

گفتم:آنکه با دعایی بیاد،به نفرینی میرود...

خواستی بیایی،خواستی بمانی.

با دعا نیا...

 

با دل بیا با دل بمان...

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:عشق و عرفان ، با دل بیا با دل بمان, | 12:30 | نويسنده : زهره |