آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

غمگین مشو عزیز دلم
مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم
نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم
 

 



تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، مثل هوا کنار توام, | 9:2 | نويسنده : زهره |

 

چیزی دارد تمام می شود
چیزی دارد آغاز می شود
ترک عادت های کهنه
و خو گرفتن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست،
که گویی هزاران بار زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم!

 



تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , ترک عادت های کهنه, | 8:45 | نويسنده : زهره |

 

آري ؛ تقصير از من است

آن زمان كه گفتي قول بده هميشه كنارم بماني

يادم رفت بپرسم كنار خودت يا خاطره هايت ... !!!

 

 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، خاطره, | 12:52 | نويسنده : زهره |

 

 بزرگترين طراح زندگي شما ، خودتان هستيد

خواه به اين موضوع ، توجه كرده و خواه نكرده باشيد.

تجارب خود را مانند پارچه بزرگي در نظر آوريد كه مي توانيد آن را مطابق هر الگويي كه دوست داريد ،

ببريد و بدوزيد و هر روز كه مي گذرد ، نخي به تار و پود اين پارچه افزوده مي شود...

آيا اين پارچه را به صورت پرده اي در مي آوريد تا در پشت آن پنهان شويد

يا اينكه از آن قاليچه اي جادويي مي سازيد تا با آن به اوج ملكوت پرواز كنيد؟

آيا اين پارچه را چنان طرح مي كنيد كه خاطرات مثبت و نيروبخشتان در مركز اين شاهكار ، واقع شود؟

 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، اوج ملکوت, | 11:35 | نويسنده : زهره |

مي شود دوستم باشي؟

طلوع كه سر گرفت بگويي : روزت زيبا

غصه ام گرفت بگويي : هستم

دلگير بودم بگويي : مي شنوم

دلم مي خواهد باشي ، جاي همه نداشته هايم ! 



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، دلم مي خواهد باشي, | 10:39 | نويسنده : زهره |

 

بيا كلاغ

مي رسانمت!

 

من به آخر قصه نزديكم ...



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، آخر قصه, | 8:35 | نويسنده : زهره |

 

 

خوش به حال من و دريا و غروب و خورشيد

و چه بي ذوق جهاني كه مرا با تو نديد

رشته اي جنس همان رشته كه بر گردن توست

چه سر وقت مرا هم به سر وعده كشيد

به كف و ماسه كه نايابترين مرجان ها تپش تبرزده مرا مي فهميد

آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد

ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم

هيچكس مثل تو و من به تفاهم نرسيد

خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد

منكه حتي پي پژواك خودم مي گردم

آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد



تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، غروب, | 8:16 | نويسنده : زهره |

 

 

وقتي اشك هايم بر روي زمين ريخت تو هرگز نديدي كه چگونه مي گريم.

تو دلم را با بي كسي تنها گذاشتي و چشمانم را به انتظار نگاهت گريان گذاشتي...

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، انتظار نگاهت, | 8:19 | نويسنده : زهره |

 

 امروز هم مي گريم

براي حسرت لحظه هاي كلامم در حضور  سكوت تو

و براي كلام بي ترديدت در نجواهاي صبحدمان تشويش من

اما اينبار در اين رويا ، سكوتي از من تا من جاريست.



تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، از من تا من, | 18:44 | نويسنده : زهره |

 

 

سكوت ميكنم و عشق ، در دلم جاري است

كه اين شگفت ترين نوع خويشتن داري است

تمام روز ، اگر بي تفاوتم ؛ اما شبم قرين شكنجه ، دچار بيداري است

رها كن آنچه شنيدي و ديده اي ، هر چيز بجز من و تو و عشق من و توتكراري است

مرا ببخش!بدي كرده ام به تو ، گاهي كمال عشق ، جنون است و ديگر آزاري است

مرا ببخش اگر لحظه هايم آبي نيست

ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاري است

بهشت من! به نسيم تبسمي درياب

جهان ِ جهنم ما را ، كه غرق بيزاري است



تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , عشق در دلم, | 8:28 | نويسنده : زهره |

 

كسي آيا؟

كسي مي داند آنجا

يك نفر ، اينجا دلش تنگ است

دلش پر ميكشد تا يك نگاه گرم

هواي چشمهايش سخت باراني ست

كسي آيا دلش تنگ صداي ما نمي گردد؟

هواي دست ما ، در دست هايش نيست؟

نمي خواهد بپرسد حال ما را هيچ كس آنجا؟

كسي ديگر جواب اين سلام خسته را آيا نخواهد داد؟

كسي دلتنگ اين دلتنگ ، آيا هست؟



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، الفباي سكوت عشق, | 8:38 | نويسنده : زهره |

 

در زندگي ، سخت ترين چيز ، انداختن گذشته است.

زيرا انداختن گذشتن يعني انداختن تمام هويت، انداختن تمام شخصيت.يعني انداختن خودت.

تو چيزي جز گذشته ات نيستي ، تو چيزي جز شرطي شدگي هايت نيستي.

گذشته تنها چيزي است كه در مورد خودت مي داني.

انداختن آن دشوار است ، سخت ترين چيز در زندگي است.

ولي كساني كه جرات انداختنش را داشته باشند ، فقط آنان زندگي مي كنند.

ديگران فقط تظاهر به زندگي كردن مي كنند.

 



تاريخ : سه شنبه 16 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، تظاهر به زندگي كردن, | 9:6 | نويسنده : زهره |

 

 

فردا و ديروز با هم دست به يكي كرده

ديروز با خاطراتش مرا فريب داد.

فردا با وعده هايش مرا خواب كرد

 

وقتي چشم گشودم امروز گذشته بود ...



تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، ديروز ، امروز ، فردا, | 8:53 | نويسنده : زهره |

 

جز او

دلم چيزي نمي خواهد بجز باران

بشويد اين غبار خسته را از تن

و دست مهرباني ، تا كه بگشايد مرا زنجير اين خاك ملال انگيز

به پرواز آورد روح مرا تا او

دلم چيزي نمي خواهد بجز

آمين بعد از يك دعاي ناب

سلامي تا كه شايد

آه شايد

قفل لب هاي مرا ، بر خنده بگشايد  

 دلم چيزي نمي خواهد دگر جز عشق

بسوزاند تمام خارهاي خوار خود خواهي

و گرمايي نشاند بر دل تنگم

و نجواي لبان آسماني

قفل جان اين غريب خاك را با مهر بگشايد

نمي دانم تو را ، اما

دلم

دلم ، چيزي نمي خواهد دگر جز او



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 14 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , آمين بعد از يك دعاي ناب, | 17:40 | نويسنده : زهره |

 

 گاه گاهي بيا به شب نظر كنيم

و از تداوم خيال و وهم اين سكوت بي كران گذر كنيم

بيا به شب ،

 بيا و دل به اين هراس بي نهايتش ببند

بيا ببين ،

 چگونه فوج فوج چشمهاي آسمان به وسعت تمام كهكشان براي قطره اشك هاي تو

براي ناله هاي تو ، مويه مي كنند ...؟

 


 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 14 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، در برابر نگاه آسمان, | 17:30 | نويسنده : زهره |

 

عادت كرده ام تنها توي كافه اي بنشينم

از پشت پنجره آدم ها را ببينم

 

قهوه ي اي تلخ بنوشم و تا خانه با نبودنت پياده راه بروم



تاريخ : شنبه 13 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، پشت پنجره, | 9:1 | نويسنده : زهره |

 

گاهی ما کویریم و خدا باران،

خدا بر ما می بارد،

یکریز و بی امان،

اما کویر خشک است!

اما کویر سفت است!

بارش خدا بر آن فرو نمی رود،

انبوه می شود و راه می افتد،

و سیل به پا می شود،

پر هیاهو و پر غوغا!!

نام این سیل به راه افتاده عشق است، عشق پر هیاهو!!

اما گاهی، ما باغیم و خدا برف،

خدا بر ما می بارد،آرام و بی صدا!

خاک نرم است و پذیرا،

خاک بر آن می نشیند و ذره ذره در آن نفوذ می کند،

و بی هیچ غوغایی، بی هیچ هیاهو،

و کم کم در آن پایین، در عمق پنهان روح،

سفره های آب پهن می شود، اما ما خاموشیم!!

 

هرچند باز عاشقیم...



تاريخ : جمعه 12 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , کویر خشک, | 12:15 | نويسنده : زهره |

 

تـو هم تلخ بودی ! تلــخ !

درست مثل قطره های فلج اطفالی که در کودکی به خوردم می دادند !

غافل از اینکه این بار تلخی تــو دلم را فلــج کرد . . . !

 

 



تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، تلخی تو, | 9:37 | نويسنده : زهره |

 

 

مي گويند با چشمان بسته نمي شود ديد

آري مي شود

من هر شب به اميد ديدن تو چشمانم را ميبندم ...



تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، ديدن تو, | 11:3 | نويسنده : زهره |

 

 

وقتي دير آمدي دلم هزار راه نرفت

يك راه رفت

آن هم خانه ي رقيب !!!



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , يك راه, | 12:33 | نويسنده : زهره |

 

خدايا فكر كنم بايد جامو عوض كنم

آخه هر چي داد ميزنم صدام بهت نميرسه.



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، صدا, | 12:26 | نويسنده : زهره |

 

 

آب نريختم كه برگردي

آب ريختم تا پاك شود ، هر چه رد پاي توست

 

از زندگي ام ...



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، رد پا, | 12:11 | نويسنده : زهره |

 

كافه چي ...

امشب قهوه نمي خواهم

فقط بگو امروز به كافه ات سر زد؟

روي كدام صندلي نشست؟

آهاي كافه چي حواست هست؟

قهوه نمي خواهم ، جواب مي خواهم!

 



تاريخ : دو شنبه 8 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , کافه چی, | 11:51 | نويسنده : زهره |

 

 

خدايا !

ببخش كه امانت دار خوبي نبودم...

دلي كه داده بودي شكست ...



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , امانت دار, | 17:54 | نويسنده : زهره |

 

خدايا ...

آغوشت را امشب به من مي دهي؟

براي گفتن چيزي ندارم

اما براي شنفتن حرف هاي تو گوش بسيار ...

مي شود من بغض كنم

تو بگويي: مگر خدايت نباشد كه تو اينگونه بغض كني ...

مي شود من بگويم خدايا؟

تو بگويي: جان ِ دلم ...

مي شود بيايي؟

تمنا مي كنم ...


 



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان , مي شود من بگويم خدايا؟, | 17:45 | نويسنده : زهره |

 

دلم بهانه ي " تو " را دارد!

تو مي داني بهانه چيست؟

بهانه ، همان است كه شب ها خواب از چشم خيس من مي دزدد

بهانه همان است كه روزها ميان انبوهي از آدم ها ، چشمانم را پي تو مي گرداند.

بهانه همان صبري است كه به لبانم سكوت مي دهد ؛ تا گلايه اي نكنم از " نبودنت "



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، بهانه, | 17:38 | نويسنده : زهره |

 

 اگر جاي دانه هايت را كه روزي كاشته اي فراموش كردي

باران ؛ روزي به تو خواهد گفت كجا كاشته اي ...

پس " خير " را بكار

 روي هر زميني ...

و زير هر آسماني ...

براي هر كسي...

تو نميداني كي و كجا آن را خواهي يافت؟!

كه كار نيك هر جا كه كاشته شود به بار مي نشيند...

و اثر زيبا باقي مي ماند

حتي اگر روزي صاحب اثر ديگر حضور نداشته باشد...



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، صاحب اثر, | 17:35 | نويسنده : زهره |

 

نه حوصله ي دوست داشتن دارم

نه مي خواهم كسي دوستم داشته باشد

اين روزها سَردم

مثل دي

مثل بهمن

مثل اسفند

مثل زمستان

احساسم يخ زده

آرزوهايم قنديل بسته

اميدم زير بهمن سردِ احساساتم دفن شده

نه به آمدني دل خوشم و نه از رفتني غمگين

اين روزها پر از سكوتم ...



تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، پر از سكوت, | 17:20 | نويسنده : زهره |

 

 

هنوز دلخوشم به " خدانگهدارت "

اگر نمي خواستي برگردي

 

اصراري نبود كه خدا مرا نگه دارد



تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، خدانگهدارت, | 10:4 | نويسنده : زهره |

 

بگوييد روي سنگ قبرم بنويسند:

اگر تنها نبود شايد اصلا قبري اينجا نبود!



تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، سنگ قبر, | 9:57 | نويسنده : زهره |

 

دست بر دلم مگذار

ميسوزي...

داغ خيلي چيزها بر دلم مانده !!!



تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، داغ, | 9:54 | نويسنده : زهره |

 

 

حَراج كرده ام ؛

تنهائيم نصف قيمت...

 

سوگِ خاطره ها خَرج ميخواهد ديگر...



تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، سوگ خاطره, | 9:49 | نويسنده : زهره |

 

آيينه مي گويد:

پير شدي...

موهاي مشكي ات سپيد شد

عيبي ندارد آيينه

موهايم را رنگ ميكنم

دوباره جوان مي شوم

دلم با بغض ميگويد:

ميشود مرا هم رنگ كني؟

زير لب ميگويم

دلكم كدام تكه ات را رنگ كنم؟؟؟

 

 



تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، دل , | 9:2 | نويسنده : زهره |

 

 

هميشه يه فرصتي براي شروع كردن ميتوان يافت ...

در حالي كه ما اكثر اوقات به تمام كردن فكر ميكنيم.

 

 



تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، فرصت, | 8:55 | نويسنده : زهره |

 

 

قول بده كه خواهي آمد ، اما هرگز نيا !

اگر بيايي همه چيز خراب ميشود !

ديگر نمي توانم اينگونه با اشتياق به دريا و جاده خيره شوم !

من خو كرده ام به اين انتظار

به اين انتظار

به اين پرسه زدن های در اسكله و ايستگاه !

 

اگر بيايي من چشم به راه چه كسي بمانم؟

 



تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، چشم به راه, | 8:18 | نويسنده : زهره |

 

از كسي كه دلش گرفته...

نپرسيد چرا؟

آدمها وقتي نمي توانند دليل ناراحتيشان را بيان كنند...

 

دلشان ميگيرد ...



تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، نپرسید چرا, | 9:33 | نويسنده : زهره |

 

خدايا...

ميدانم اين روزها از دستم خسته اي

كمي صبر كُن ، خوب ميشوم ...

بگذار باران بزَند ...

دلم بگيرد ...

ميروم زير آسمانت ...

دستهايم را مي سپارم به دستت ...

سرم را ميگيرم به سمتَت

قلبم مال تو ، اشكهايم كه جاري شود ، ميشوم هماني كه دوست داري ...

پاك ، استوار ، اميدوار ...

 

بگذار باران بزند ...



تاريخ : جمعه 28 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، زیر آسمانت, | 9:14 | نويسنده : زهره |

 

ريسمان پاره را ميتوان دوباره گره زد

دوباره دوام مي آورد ، اما هر چه باشد ريسمان پاره اي است

شايد ما دوباره همديگر را پيدا كنيم

اما در آنجا كه تركم كردي

 

هرگز دوباره مرا نخواهي يافت !!!



تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، هرگز, | 12:13 | نويسنده : زهره |

 

 

غم بي تو ماندن آنچنان سنگين است

 

كه به هر آيينه مينگرم ميشكند.



تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، غم بي تو, | 8:30 | نويسنده : زهره |

 

مرا كه مي شناسي؟!

خودمم...

كسي شبيه هيچكس ...

كمي كه لابه لاي نوشته هايم بگردي ، پيدايم ميكني ...

شبيه پست هايم هستم ...

" غمگين... مهربان ... صبور... كمي هم بهانه گير"

اگر نوشته هايم را بيابي ...

منم همان حوالي ام...

شبيه باران پاييزي ...

از شلوغي ها به دور ...

 

و به تنهايي نزديك ...

 



تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، شبيه هيچكس, | 8:13 | نويسنده : زهره |