آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 



تاريخ : دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:عکس نوشته ، غم عشق, | 13:52 | نويسنده : زهره |

 

 بعضي از آدما " خوب نمي بينن "

اما بدتر از اون اينه كه:

" خوبي رو نمي بينن "



تاريخ : دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، خوبی, | 13:50 | نويسنده : زهره |

 



تاريخ : دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:عکس نوشته ، خداحافظ, | 13:46 | نويسنده : زهره |

 

 از تو ميگذرم بي آنكه ديگر تو را ببينم

از تو ميگذرم بي آنكه خاطره اي را از تو بر دوش بكشم

نميخواهم ديگر طعمي را از عشق بچشم

از تو ميگذرم

تويي كه گذشتي از همه چيز

اين را هم فراموش ميكنم

جاي من در اينجا نيست !!!



تاريخ : دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، از تو ميگذرم, | 13:44 | نويسنده : زهره |

  

آدمها فراموش نمي كنند...

فقط ... ديگر

ساكت مي شوند...

همين!



تاريخ : دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:عشق و عرفان ، فراموش, | 13:35 | نويسنده : زهره |

 

 



تاريخ : جمعه 30 آبان 1393برچسب:عکس نوشته , بی خبر, | 11:28 | نويسنده : زهره |

 

 



تاريخ : جمعه 30 آبان 1393برچسب:عکس نوشته , سیرت, | 11:25 | نويسنده : زهره |

جدا كه شديم ، هر دو به يك احساس رسيديم

تو به فراغت

من به فراقت      

يك حرف تفاوت كه چيز زيادي نيست!!!

 



تاريخ : چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، تفاوت, | 9:47 | نويسنده : زهره |

 

قرارمان يك مانور كوچك بود

قرار بود تيرهاي نگاهت مشقي باشد

اما ببين ...

يك جاي سالم بر قلبم نمانده است!!!

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، تیر, | 9:34 | نويسنده : زهره |

 

عمري گذشت تا باورمان شد

آنچه را باد برد...

خودمان بوديم...



تاريخ : چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، باد, | 9:13 | نويسنده : زهره |

 

آفتابی در دلم  می درخشد و کهنه کتاب عشق را ورق می زنم

از آن سوی مرگ باز می گردم با سبدی از خواب های سیب آلود

آمده ام به کنار نهر لحظه های آبی رنگ

 

تا بشویم این سیب های خواب آلود



تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، سیب, | 12:29 | نويسنده : زهره |

حكايت ما آدم ها...

حكايت كفشايه كه اگه جفت نباشند

هر كدومشون هر چقدر شيك باشند هر چقدر هم نو باشند ؛

تا هميشه لنگه به لنگه اند...

كاش خدا وقتي آدم ها رو مي آفريد ...

جفت هر كس رو باهاش مي آفريد...

تا اين همه آدمهاي لنگه به لنگه زير اين سقف ها...

به اجبار ، خودشون رو جفت نشون نمي داند...           

 



تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، لنگه به لنگه, | 11:52 | نويسنده : زهره |

شمع بود، اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود.
مردم گفتند: شمع عشق است و پروانه عاشق.
و زمین پر از شمع و پروانه شد.
پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.
خدا گفت: شمعی باید دور، شمعی که نسوزد، شمعی که بماند.
پروانه ای که به شمع نزدیک می شود و می سوزد، عاشق نیست.
شب بود، خدا شمع روشن کرد.
شمع خدا ماه بود. شمع خدا دور بود.
شمع خدا پروانه می خواست. لیلی، پروانه اش شد.
بال پروانه های کوچک زود می سوزد، زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند.
بال لیلی هرگز نمی سوزد. لیلی پروانه شمع خداست.
شمع خدا ماه است. ماه روشن است؛ اما نمی سوزد.
لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد.



تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:عشق و عرفان ، شمع, | 9:37 | نويسنده : زهره |

 

 

 



تاريخ : شنبه 24 آبان 1393برچسب:عکس نوشته , با من, | 11:4 | نويسنده : زهره |

 



تاريخ : جمعه 23 آبان 1393برچسب:عکس نوشته , هر جا باشی, | 13:2 | نويسنده : زهره |