تنها آن زمان که از آرزو چشم برمی بندی دیگر تو را نه هدفی است
و نه خواهشی و دیگر بخت را به نام نمیخوانی.
نه دلت، که جانت نیز می آرامد.
پیش تر ها بیش از این از عشق گفته بودم .
اکنون چرا ساکتم ؟؟احساس می کنم که ذره ذره ی بدنم اسیر سکونی وحشتناک است ! اکنون که در کنارت هستم چرا؟؟اکنون که در تو گمم چرا؟؟
چرا نمی توانم تمام آن چه هست را به تو بنمایانم ؟ انگار نه انگار که تمام وجودم دیوانه ی توست و من به تو چه می گویم !فقط همین دوستت دارم ساده را !!
...تو مثل قصه های هزار و یک شبی
و فقط نه برای هزار ویک شب
که برای هر دمی
هر نفس کنار منی ...
بـــه یـــادت کــه مـی افــتــم ..
بــــرخـــاســـتـــنـــم مــشــکــل اســـت
بـــاور کـــن ...
بـــاور کـــن ...
کـــه مـــن
هــمــه لــحــظــه هــای بــی تــو بــودن را
بــا تــو بــوده ام !!!
این درد نوشته ها
نه دلنشین اند نه زیبا
یک مشت حرف زخم خورده اند
که بغض دارند
…
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 162
بازدید ماه : 554
بازدید کل : 92093
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content