دنيا براي خودشان ...
من فقط آرامشي ميخواهم
خلوتي مي خواهم
تو باشي و من در كنارم
تو سكوت كني و من گوش كنم
و من آرام بگويم تو را دوست دارم
و تو گوش كني و آرام بگويي ...
من هم ...
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم
خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟
خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......
اگه احساسی بود بازم برای تو بود....
و من قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود .........
یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......
دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم.......
می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
اي رفيق !
به كدامين گناه ناكرده ، تازيانه مي زني بر اعتمادم ...
عشق رازي است مقدس
براي كساني كه عاشقند ؛
عشق هميشه بي كلام مي ماند
اما براي كساني كه عشق نمي ورزند
عشق شوخي بيرحمانه اي بيش نيست!
رد نگاهت را نگرفتم
نمي خواستم ببينم چشمهايت به چشم هاي ديگري اميد بسته اند .
از من به من نصيحت
اونيكه يك بار تنهات گذاشته ، بازم تنهات ميزاره
اونيكه يك بار بهت خيانت كرده ، بازم خيانت مي كنه
اونيكه يك بار رفيق نيمه راه شد ، بازم وسط راه رهات ميكنه
"اونيكه رفته ديگه رفته "
صداي شكستن دلم مگر چه اندازه دلنشين است ؟!
كه براي شنيدنش ترفندها ميزني؟؟؟
اون لحظه كه گفتي :
يكي بهتر از تو را پيدا كردم ...
ياد اون روزايي افتادم كه به صدتا بهتر از تو گفتم
من بهترينو دارم ...
از سرنوشت پرسيدم : با آنكه ما را بازي گرفتن چه كنم؟
انگشت بر لبانم گذاشت و گفت:
بسپارش به ما كه هيچ احدي از سرنوشت خويش خبر ندارد...
مي انديشم
به روياهاي سرد و خاموش
به فرصت هاي سوخته زندگي
به آرزوهاي رشد نكرده و كوچك مانده
به ضربات سهمگين روزگار
به كوه آتش فشان درون ، كه گاه و بيگاه مي تازد
به خاطرات پير كودكي
به ذهن پژمرده ي روح
و به سرنوشت نانوشته آينده
شب هايم را به خواب نمي دهم...
حتي با يادت ...
يادت باشد
من هم
يادي دارم
كه يادش مي ماند
متنفرم ؛
از اين تصميم گرفتن هاي يك طرفه
از اين" رفتن هاي به خاطر خودت "
از اين آدم هايي كه " به نام من " و " به كام خود " عمل ميكنند ...!!!
اين منصفانه نيست كه تو چون عابري ميگذري
و من در فريادهاي دلم ، از نام تو
براي هميشه كر ميشوم.

گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 244
بازدید هفته : 98
بازدید ماه : 1378
بازدید کل : 100708
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content