خدایا !
تو را قسم به عاشقان بی نشانت
تو را قسم به دعای شبانه مجنونان درگاهت
تو را قسم به نیایش سبز سحرخیزانت
تو را قسم به نمازهای عاشقی،
تورا قسم به اشکهای منتظرانت
کشتی ایام با حرکت در اقیانوس زندگی سینه زمان را میشکافد
و همچنان به پیش میرود.
جذر و مدّ ناخوشیها و خوشیها گاه، و بیگاه، مهمان دل مسافران میشود
و تکرار غروب و طلوع خورشید، ندای خاموش سالنامه و تقویمها، وادارشان میکند که در آیینه ایام به تماشای گذر عمر خود بنشینند
و با خود بگویند:
راستی کشتی ایام از کجا آمده؟ الآن کجا هستیم؟ و سرانجام ماچه خواهد شد؟
هرازگاهی به یادت می افتم
و لبخندی تلخ روی لبم می نشیند و
قطره ای اشک از گوشه ی چشمم جاری می شود
وقتی که به یادت می افتم
تمام حرفهایت از ذهنم عبور می کند
خیلی با خودم کلنجار می روم که لحظه ای
فراموشت کنم ولی...
ولی نمی شود. خواستم بگویم
همیشه به یادت هستم.
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم
تصویری مثل آن نقاشی دیروز
تا به یادگار بماند و این یادگاری مثل یک خاطره بماند
تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم
نه خاطره ای از گذشته
خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان
که همیشه تا ابددرقلبمان به یادگاربماند!
روزهای با تو بودن گذشت و رفت
هر چه بینمان بود تمام شد و رفت
عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش
اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی
و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم!
غـــریبانه در ایـــن کوچه ها
به دنبال
بوی خوش عطر
نفس های تو
میگردم !
اگــر کمی دل داشتی ،
نفس های عمیق تر
می کشیدی !!!
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید!
چقدر این سربالایی ها ادامـــــــه دارند ؟
من از زندگی که هیچ . . . پاهایم از من شکایت دارند!
این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود!!!
دلکَم
ميدانَم؛توام مثل من
از بودن هاشان
از عادت دادن هاشان
از نبود هميشگي شان
از تکرار اين تابع خسته شده اي
به احترام تن زخم ديده ات؛
معادله را عوض مي کنَم
بگذار بيايند و بروند
غصه نخور
عادت را خط زده ام..!
اين که گفــتند " فرامــوش ات کنــم " را فراموش کرده ام!
خيــالت تخت... تــو تا ابد... مــاندگارترين " حضــور ِ " روزگار مني!
و من عــجيب؛
به آغــوش امن تو از آن ســوي فاصــله ها خــو گرفته ام!!!
گذشتــم ... گـــذشـتــي
مــن از يــک دنيــــا براي تـــــــو
و تـــــــو از مــــن ، بـــراي دنــياي خودت...
خــدايــا شبــيه بـادکـنکي شــده ام
از بغـضهـايــي کـه به اجبــار فــرو داده ام...
التـماســت ميکـنم...
فقــط يـک ســوزن !
تــکه تــکه شــدنـم بــاخــودم...
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 232
بازدید ماه : 836
بازدید کل : 92375
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content