آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

 

 

کدامین چشمه سمی شد؟ که آب از آب میترسد؟

که حتی ذهن ماهیگیر  از قلاب میترسد

گرفته دامن شب را غباری آنچنان درهم

که پلک از چشم،چشم از پلکو پلک از خواب میترسد…؟

 

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:عشق و عرفان ، ترس از خواب, | 8:27 | نويسنده : زهره |

 


کاش دنیا

همان چند لحظه کوتاه


از لبخند تو بود


اما پیوسته!

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:عشق و عرفان ، لبخند تو, | 10:37 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 5 مرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، تعلق, | 12:21 | نويسنده : زهره |

 

 

به حرفهایی که میخواهی بزنی دقت کن ؛

شاید همین حرفها ، دلی را ناخواسته برنجانند...

و

نسبت به حرفهایی که میشنوی بی دقت باش ، شاید از دهانی شنیده باشی

که قبل از حرف زدن به آن فکر نکرده ...

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، دقت کن, | 12:48 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 22 تير 1394برچسب:عکس نوشته ، خاک شو تا گل بروید, | 11:57 | نويسنده : زهره |

 

خـــیلی

زیــــــــــــــــــــــــاد

کم

 

آوردم

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 22 تير 1394برچسب:عشق و عرفان ، دست خالی, | 9:18 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394برچسب:عکس نوشته ، باز هم مرا می خواهد, | 8:23 | نويسنده : زهره |

 

این روزها چقدر سرگردان شده ام ...

حيران حيران...

در پي جرعه ي آرامشي تمامي كوچه پس كوچه ها را مي گردم ولي انگار...

چه روز هاي تلخي ست اين روزهاي حيراني...

روزهاي سرد پريشاني...

 



تاريخ : شنبه 13 تير 1394برچسب:عشق و عرفان ، این روزهای حیرانی, | 16:33 | نويسنده : زهره |

 

 

 

گــــاهی ... بی دلیل..... حالم خوبه و خوشحالم !

گــــاهی ... بی دلیل....حالم بده و غمگینم !

این بی دلیلی ...منو داغون كرده

 

 



تاريخ : دو شنبه 8 تير 1394برچسب:عشق و عرفان , بی دلیل, | 12:42 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:عکس نوشته ، می دانم که می بینی, | 11:30 | نويسنده : زهره |

 

  

  بر من منت نهادي و از ظلمت به نورم راهنمايي كردي .

كور بودم بينايي ام بخشيدي.

تشنه بودم سيرابم ساختي .

خوار و كوچك بودم عزتم و بزرگي ام دادي .

تنها بودم انيسم شدي .

گمراه بودم هدايتم كردي .

بر من منت نهادي و خدايم شدي تا بنده ات باشم و بندگي ات كنم اما شرمنده ام همانند مهماني كه از ميزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندي كه مادر را سپاس نگويد. مثل تشنه اي كه از سيراب كننده اش تشكر نكند . مثل كويري كه ممنون ابرهاي باران آور نباشد .

شر منده ام كه مرا ايمان بخشيدي و در كهف اطمينان بخش وحي و من اينهمه لطف را  فراموش كردم .

بر من منت گذاشتي و ريزه خوار خوان سراسر هدايت و مهر رسولت كردي و من خويش را  گم كردم. در قلبم جوانه ارادت اوليايت را روياندي و من از آنان پيروي نكردم.

اي آنكه بر من  و همه اهل ايمان و رستگاري منت خويش را به كمال رساندي در اين شبها و روزهايي كه نسيم مهرباني ات همه جا را معطر كرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سايه هدايت را از سرم كم نكن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگي از عقوبت آتش رهايم ساز .

اي آنكه بر همه منت مي نهي  و هيچكس بر تو منت نمي نهد باز هم با منتي مرا شرمنده كن با منت آغوشي كه برايم مي گشايي.

بهشت من يك لحظه رها شدن در آن آغوش بي مانند است . من تشنه آغوش توام .

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق و عرفان , به رسم مهمان نوازی, | 12:8 | نويسنده : زهره |

 


 

انسان تمام خوبيها را با يک بدي فراموش ميکند ؛

ولي خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند...

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند, | 8:33 | نويسنده : زهره |

 

 

چه شبي است !

چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،

گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

چه مي‌دانم؟

خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

هر قطره‌ي اين باران ،

کلمه‌اي از آن سرودهاست ...

 

 

 



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، غزلِ خدا , | 8:22 | نويسنده : زهره |

 

 

 

خدايـــــا ...

مدعيان رفاقت ، هر کدام تا نقطه اي همراهند ...
عده اي تا مرز منفعت ...
عده اي تا مرز مال ...
عده اي تا مرز جان ...
عده اي تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز اين جهان ...

تنها تويي که همواره مي ماني ... !

 



رهـــــايم نـکن 



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، رهـــــايم نـکن, | 8:4 | نويسنده : زهره |

 

 

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا . . .

وقتی همه چيز را به تو مي سپارم ،

نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد ؛

و دعايم به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود . . .

پس هم اكنون خود را در آغوش تو رها مي كنم ،

تا تمام آشفتگی ها و سردرگمي هايم ،

در حضور امن و گرمِ تو ،

به آرامی ذوب شوند و از ميان بروند . . .

 



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:عشق و عرفان ، وقتی همه چيز را به تو مي سپارم, | 8:1 | نويسنده : زهره |