خــوب هــم کــه بــاشي
از بــس بــدي ديــده اند ...
خوبــيــهايت را بــاور نمــي کنند!!!
نفــرين به شهري که در آن غــريــبه ها آشــناترند!!!
تو درد مرا نفــهميدي درد من تو نبودي...
درد مــن نبودن تو بــود نفهــميدي
خـدايا!
گـله نمـيکنم...
ولي کـاسه ام را ايـنقدر خـالي ديـده اي
که هـر چه خواستـه ام را
در کـاسه ام ميـگذاري!!!
چــقدر سخته با يه بــغض سنــگين
فــقط همــدم تنــهايــي هــاي ديــگران باشــي
چیـزی نمیـخـواهَم جـز . . .
یـکــ اتــاقِ تـاریک
يك موسيقي بے کَلام
یـکـ فنجـآن قهـوه بـه تَلخـی ِ زهـر !
وَ خـوابـے بـه آرامـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے
گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَست خـدا مــانده ام
خَســتہ اش ڪَردم خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم
ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
خالی تر از سکوتم …
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما …
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار …
دلـــم هفـــت سنـــگ است
به غـــير از دل تـــو
روي دل ديــگري بـــند نميشود...
چقدر شعرهایم را ورق بزنم؟
چقدر یک به یک خاطراتم را مرور کنم؟
چقدر حرف هایم را بالا و پایین کنم؟
چقدر یواشکی به عکست نگاه کنم؟
چقدر این دل و اون دل کنم؟
چقدر این دست و اون دست؟
مداد گفت متاسفم .......... پاکن گفت چرا ؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی.
مداد جواب داد : متاسفا چون به خاطر من اذیت می شویی.
هر وقت که من اشتباه می کنم .
تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی.
ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی .
بخشی از وجودت را از دست می دهی ......... و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی.
ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺷﮑﺴﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ.
ﻃﻮﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ
ﺗﻨﻔﺮ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ.
ﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ
ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺳﯿﺮ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﯾﻢ.
ﭘﺲ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻃﻠﻮﻉ ﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ.
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 686
بازدید کل : 92225
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content