غروب
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

 

خوش به حال من و دريا و غروب و خورشيد

و چه بي ذوق جهاني كه مرا با تو نديد

رشته اي جنس همان رشته كه بر گردن توست

چه سر وقت مرا هم به سر وعده كشيد

به كف و ماسه كه نايابترين مرجان ها تپش تبرزده مرا مي فهميد

آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد

ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم

هيچكس مثل تو و من به تفاهم نرسيد

خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد

منكه حتي پي پژواك خودم مي گردم

آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد





تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:عشق و عرفان ، غروب, | 8:16 | نويسنده : زهره |